زیست آنلاین :اقتصاد سبز در هر سرزمینی به سراغ محدودترین منابع آن سرزمین برای چرخاندن ریل اقتصاد به سمتی که با بیشترین بهرهوری، بالاترین ارزش افزوده را در اقتصاد از آن نهاده تولید کند، میرود. منابع آب از منابع محدود و در بیشتر مناطق ایران کمیاب بوده و درنتیجه تاکید اقتصاد سبز در ایران بر کم کردن وابستگی اقتصاد به منابع آب باید باشد.
کارشناسان اقتصاد و توسعه بر این باورند که ایران از مرحله آسان توسعه گذر کرده و به مرحله سخت و پیچیده توسعه رسیده است. در این مرحله با مسائلی روبرو هستیم که پاسخ و راه حل از پیش آماده ندارند، و قابل تقلید و اقتباس صرف از کشورهای توسعه یافته نیستند. مرحلهای که با انسان و جامعه ایرانی و پیچیدگیهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تاریخی آن پیوند دارد. بنابراین، بدون شناخت جامعه، فرهنگ و تاریخ ایران و تشخیص مسیر گشایشی بر پایه ظرفیتها و محدودیتهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی، تحقق توسعه در ایران بسیار مشکل و شاید ناممکن باشد. تاکید به دانش تخصصی تقلیدی و به کار گماشتن متخصصانی با سابقهای درخشان در تهیه و نشر مقالات صرف در نشریه های معتبر علمی بینالمللی و دانش اجتماعی وفرهنگی اندک برای حل مسائلی که ریشهای اجتماعی و فرهنگی دارد و شناخت عمیق فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم را طلب میکند، راه به جایی نمیبرد. مفاهیم نوبنیاد برگرفته از دنیای غرب، چون اقتصاد سبز، نیاز به فهمیده شدن در بافتار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و تاریخی ایران و انتخاب چارچوب توسعهای که با سرزمین و اقلیم ایران سازگار باشد، دارد. اقتصاد سبز در هر سرزمینی به سراغ محدودترین منابع آن سرزمین برای چرخاندن ریل اقتصاد به سمتی که با بیشترین بهرهوری، بالاترین ارزش افزوده را در اقتصاد از آن نهاده تولید کند، میرود. منابع آب از منابع محدود و در بیشتر مناطق ایران کمیاب بوده و درنتیجه تاکید اقتصاد سبز در ایران بر کم کردن وابستگی اقتصاد به منابع آب باید باشد. این مهم تنها در سایه توجه به ظرفیتهای فرهنگی و تاریخی سرزمین ایران و استفاده از مزیتهای نسبی کشور در حوزه فرهنگ و تاریخ امکانپذیر است. از این رو، سایت زیستآنلاین در نظر دارد که با انجام مصاحبه هایی با صاحبنظران عرصه اجتماعی و فرهنگی، ویژگیها و الزامات تحقق نگاه فرهنگی و اجتماعی به بحران مدیریت آب را مورد بررسی قرار دهد.مشروح گفتگو با دکترخدیجه رضوی عضو هیات مدیره موسسه توسعه پایدار و محیط زیست را می خوانید
وضعیت ظرفیتهای فرهنگی و اجتماعی در حوزه آب را چگونه میبینید؟
در ابتدا باید بگویم جامعه ما مصداق همان ضربالمثل است که میگوید «آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد!» این پیامی حیاتی است برای تمام تصمیمگیرندگان، دستاندرکاران و دانشگاه رفتههایی که اغلب هیچ درسی را با سنخیت و مطابق با واقعیات کشورشان نخواندند و متاسفانه به همین دلیل ما به این معضلات دچار شدهایم.
ما حرمت و کرامتی برای هویت خودمان قائل نبودیم و نیستیم. تقلید بی چون و چرا و کورکورانه از غرب را به بهانه عقب نماندن از غرب، پیشه خود کردیم. هیچ تصوری از اینکه این تقلید کورکورانه ما را به کجا میکشاند نداشتیم، در نهایت شاهد نابودی منابع طبیعی و محیط زیستمان شدیم. همه داشتهها و پشتوانه تجربی خودمان را بی ثمر انگاشتیم و همانند تقلید از کبک توسط آن کلاغ معروف، راه رفتن خودمان را هم از یاد بردیم.
بعد از گذشت بیش از ۴۰ سال و با استناد به مشاهدات شخصی که قبل و بعد انقلاب داشتم، ما سرمایهها و ظرفیتهای بومی خود را تخریب کردیم. به وزیر کشاورزی رژیم گذشته تذکر میدادیم که نظام قناتها را بر هم نزنید، چاههای عمیق حفر نکنید، اما گوشها کر شده بود و چشمها کور؛ خیلی راحت آنچه داشتیم از بین رفت. امروز نه کشاورزی کشورمان سرجایش است و نه تالاب و رودخانه داریم، حال جنگل و مراتعمان خراب است. بسیاری از کشورها سد بزرگ ساختهاند اما نه به قیمت از بین بردن تمام زیرساختهای زیست محیطیشان. اما ما چه کردیم؟ سدهایی را بنا کردیم که تابلاهایمان را خشکاند، رودخانههایمان را محو کرد، به بهانه کمک به کشاورزی یا تامین آب شرب بنا شدند اما نه تنها کشاورزی رفته رفته رو به نابودی نهاد بلکه مردم شهرستانها و روستاهای کوچک مجبور شدند به شهرهای بزرگ کوچ کنند چرا که جیره آب شرب باید به شهرنشینها و مرکز نشینها میرسید. آیا وقتش نرسیده که از خود بپرسیم کجای راه را غلط رفتهایم؟
این سوال مبنایی را باید مبنایی هم پاسخ داد. یک جواب مبنایی، تبارشناسی تاریخی لازم دارد. تعمق در تاریخ سرزمینمان به ما یادآوری میکند که شرایط خاص اقلیمی ایران اقتضا میکرد که نیاکانمان نظام مدیریت قطره به قطره آب را در کشاورزی به کار بندند. این مدیریت هوشمند و همگام با توسعه پایدار نه تنها در کشاورزی که در دامداری و دیگر اشکال بهرهبرداری از منابع طبیعی و محیط زیست نیز حاکم بود، نظام عرفی حقآبهها در ایران با واقعیات اقلیم و فرهنگمان مطابقت کامل داشت. علاوه بر این نظامی مبتنی بر حفظ تنوع ژنتیک دام و بذر که توسط عشایر و مردمان روستا به کار گرفته میشد و با واقعیت اقلیم ایرن همخوانی داشت و راه حل تابآوری گذار از تغییرات آب و هوا، خشکسالیهای پیاپی و بحران آب محسوب میشود.
مسئله دانش بومی را نباید شوخی گرفت. زمانی دانش بومی را به سخره میگرفتند و بعضی از صاحب نظران در زمینه آب چنین بیان میکردند که تمسک به دانش بومی یعنی به عقب برگشتن! در حالی که ابدا منظور بازگشت به عقب نیست؛ بلکه منظور این است که باید توقفی کوتاه همراه با تامل و اندیشه داشته باشیم. باید ببینیم چه بودیم و چرا به اینجا رسیدهایم. باید رویکردمان را تغییر دهیم و اصلاح کنیم. باید متوجه شویم که تمام اجزاء طبیعت به هم متصلند و به صورت هماهنگ عمل میکنند پس اگر بخواهیم تغییری در آن ایجاد کنیم باید بدانیم که دیگر اجزا نیز بالطبع تغییر خواهند کرد، لذا تفکر اکوسیستمی لازم داریم.
بی شک هر انسانی، فارغ از میزان هوش و سوادش بر این امر صحه خواهد گذاشت که دیگر نه جنگلی باقی گذاشتهایم، نه آب و نه تنوع زیستی. لذا ناگزیر از توقف و تاملیم. پیشینه مدیریت قطره به قطره آب در سرزمینمان ما را به شوشتر و قناتهایمان میبرد. ما را به نظام مدیریت قطره به قطره آب در گناباد، کاشان، بوشهر و ... میبرد. پس توقف و تاملی لازم است باید ببینیم چه بر سر هویت و هر آنچه که داشتهایم آوردهایم. چه شد که الگوهای چین و هند و آلمان و آمریکا جایگزین الگوهای کارآمد بومی مبتنی بر تجربه کهنمان شدند؟
پیشنهاد ما این است که نگاه عمیقی به هویت و دانش هزاران ساله خود در حوزه آب و کشاورزی و هر تکنولوژی که با ارزیابیهای واقعی و مشارکتی محیطزیستی در ارتباط با ما هست، داشته باشیم و آن را پایه توسعه پایدار خود قرار دهیم و از فناوری هرآنچه که مناسب و سازگار با شرایط کشورمان هست را به کار بندیم. امریکا به عنوان پیش قراول و پیشتاز ساخت سدهای عظیم، در حال تخریب سدهای بزرگش است چرا که به این نتیجه رسیده این سدها جز نابودی تنوع زیستی و منابع آب ارمغان دیگری ندارد.
در حال حاضر میبینیم که در زمینهای قابل کشت و مراتع گندمزار مانند منطقه ۲۲ و دروس و روستاهای اطراف تهران ساختمان سازی شده است. تمام زمینهای کشت را به سیمان و امورات دیگر تبدیل کردیم. خاکمان را از بین بردیم و به شورهزار بدل کردیم. اگر نظام مدیریت اصلاح شود و به هویت خودمان برگردیم مطمئن باشید که میتوانیم منابع کشور را به درستی مدیریت کنیم.
این نگاه انجمنها ، دانشگاهها و پژوهشکدههاست و با نگاه اجرا و عملیات مدیران فاصله دارد. نظام سیاستگذاری و تصمیمگیری کشور را چگونه میتوانیم به ظرفیتهای فرهنگی و اجتماعی در حوزه آب و غذا آگاه کنیم؟
موافق هرج و مرج در کشور نیستم اما خوزستان دارد پاسخهایی را میدهد. خوزستان دارد درسهایی به ما میدهد. اگر به خودمان نیاییم و پیامهای عمیق و اساسی را درک نکنیم و به ناشنوایی سیستماتیک دچار شویم، به ناچار باید شاهد تنش بین مردمان کشورمان باشیم. در کهگلویه و بویراحمد قصد داشتند پتروشیمی احداث کنند در حالی که مردم مانع شدند. بنده به شخصه ریشه یکی از معضلات را در دانشگاهها می بینم، چرا که ۹۹ درصد دروسی که در دانشگاهها ارائه میشود مربوط به آن دانش وارداتی، تقلیدی و خارجی است. همانطور که ابتدا اشاره کردم، عدم سنخیت دروسی که میخوانیم با واقعیات اقلیم و فرهنگ کشورمان معظل اساسی در کشور ما است. این در حالی است که دانشگاهها از ظرفیت خود برای اشاعه تفکر بازاندیشی در هویت و دانش بومی مبتنی بر هزاران سال تجربهمان، بهره نمیگیرند. بازتولید تفکر مقلد، آنهم بی هیچ تفکر و تدبری ما را در عمل دچار بحران میسازد، امری که در حال حاضر روز به روز منابع ما را به ورطه مرگ میکشاند.
یعنی یکی از چالشهای پیشروی ما برای برجسته کردن نگاه تاریخی و آشتی با تاریخ مان این است که آموزش ما غربی شده است؟
آموزش کنونی ما تقلید کورکورانه و مضحکی از غرب شده است. آموزش در تمام کشورها بر اساس شرایط و منابع بالقوه و بالفعل همان منطقه صورت میگیرد حال آنکه در ایران به خیال خیز برداشتن به سمت توسعه تنها ادای آموزش غربی را درمیآوریم. به عنوان مثال ایران و ژاپن دو کشوری بودند که همزمان با هم به غرب دانشجو فرستادند با این تفاوت که در ایران به دلیل نهادینه بودن مهجوریت شایسته سالاری، فرزندان هزار فامیل برای تلمذ طب و حقوقِ بیشتر به فرانسه فرستاده شدند و ژاپن صنعتگران خود را به آلمان رستاد.
مردم ایران هزاران سال آب را با خردمندی و درایت همچونتخم چشمان خود حفظ میکرد. اما امروز فرهنگ ما روز به روز بیشتر به سمت مصرفگرایی پیش میرود. مردم انگلیس با وجود حجم بالای بارندگی، آب کمتری نسبت به مردم تهران مصرف میکنند. مردم تهران در مصرفگرایی گوی سبقت را از جامعه مصرفی آمریکا ربوده است حال آنکه ریش سفیدان و گیس سفیدانمان اسراف را قبیح و گناه میدانستند.
نکته اینجاست، با این عقبهی درخشان آیا باورتان میشود که مهندسین آب، معماری، عمران، محیط زیست و ... که در ایران درس میخوانند و فارغ التحصیل میشوند، حتی یک واحد درسی در مورد دانش بومی مدیریت آب در کشورمان نمیخوانند؟ ما تمام نظامهای مدرن و غربی را در دانشگاهها میخوانیم حال آنکه هیچ آگاهی نسبت به دانش بومی و مدیریت تاریخی آب خود نداریم و این تاسفبار است. دانشجو باید درسی را بخواند که طبق آن بتواند خشکسالی را درک کند و بداند که در چه اقلیمی زندگی میکند که اگر در آینده در زمره مدیران قرار گرفت راهکارهای سازگار با اقلیم و جغرافیای خود را ارائه کند.
توانایی ایران در مدیریت آب با پشتوانه تاریخی و فرهنگی در سطح بین الملل چقدر قابل اتکاست؟
در استان بوشهر منطقهای به نام سیراف داریم که در ابتدا فکر میکردند قبرستان است اما در هر کجای دنیا آن را نشان دادیم میخواستند به دلیل نظام خاص مدیریت آب در آن منطقه دانش بومی آنها را بقاپند. در همان استان باغهای انگور، انجیر و خرمای دیمی را داریم که در آن درجه حرارت بالا کشت و برداشت میشوند. اسم آن را باغهای زیرزمینی گذاشتیم و مستند کردیم. در دوران پهلوی برای تاسیس پایگاه انرژی اتمی این مکانها را با بولدوزر با خاک یکسان کردند. دو عدد از اینها باقی مانده که یکی از آنها را مستند کردیم و روی آن کار میکنیم. آبیاری در خلیج فارس، به قدری درایت داشتند که با جذر و مد نخلها را آبیاری می کردند، در حال حاضر که با رویکرد مدرن آب را مدیریت میکنیم شاهد و باعث نابودی داشتههایمان هستیم.
نقطه شروع و راهکار برای اینکه نگاه فرهنگی و تاریخی و اجتماعی به آب دوباره زنده شود چیست؟
بطور کلی یک انقلاب تفکر و عمل لازم است. اگر دانش بومی ما را مورد توجه قرار دهند ما برای مناطق خشک جهان هزاران سال حرف برای گفتن داریم.