به گزارش زیست آنلاین این مویههای غمناک میتواند با دلداری تسکین بیابد؛ اما به شرطی که کسی احساس وظیفه کند؛ کسی که نگران مشکلات روستانشینان است، از مهاجرت ایشان به شهرها نگران است، عواقب کوچاندن ایشان را بررسی کرده و نسبت به این ملت که تاوان گسترش شهرها را میدهند، احساس دین دارد. کسی که ظاهرا نیست که اگر بود، وداع روستانشینان با دیارشان اینچنین غریبانه برگزار نمیشد.
پیش از این پیرمرد هم قطعا افراد بسیاری از غرق شدن گذشته خود گریستهاند؛ اما این یکی اقبال به تصویر کشیده شدن یافته تا مویههایش به گوش خیلیهایمان برسد و یادمان بیاورد که توسعه بیرحم است و باید بیشتر مراقب کسانی که زیر پایش میمانند، بود.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از «تابناک»، سد گتوند که از آغاز فعالیتهای عمرانی تا بهرهبرداری و آبگیری، به واسطه حاشیههایش حضور پر رنگی در رسانهها داشت و به سدی شناخته میان مردم تبدیل شد، مدتی است در فازهای جدید آبگیری خود، بر پایه برنامهریزیها سرزمینهای جدیدی را میبلعد و آه و فغان بسیاری را به آسمان بلند میکند.
آن گونه که اعلام شده، روستاهای متعددی در مناطق گوناگون که در گذشته زمینها و املاکشان تملیک شده، در محدوده آبگیر دریاچه پشت این سد هستند و یکی پس از دیگری غرق خواهند شد و برای همیشه لقب «آبادی» را از دست خواهند داد؛ امثال روستای «پرنوشته» که چند روزی است همه گذشته ساکنانش را با خود به زیر آب برده و به جایش، غمی فراموش نشدنی به روستانشینانی که باید کوچ کنند، ارزانی داشته است.
هرچند حکایت پرنوشته با حکایت روستاهای مدفون پیش از این یا روستاهایی که قرار است در آینده زیر چرخهای توسعه غرق شوند، تفاوت چندانی ندارد، کافی است به روایت دوربین خبرنگار خوز نیوز سری به حال و روز پیرمردی بزنیم که کنار قبرستان ده نشسته و مویه کنان با زادگاهش وداع میکند تا دستمان بیاید این اتفاق به ظاهر معمولی تا چه اندازه میتواند رنجآور و تلخ باشد.
پیرمرد آنچنان با نزدیکان، اقوام و قوم خویش خفته در خاک خود سخن میگوید و با ایشان وداع میکند که پس از آن دیدن مزایای توسعه سخت میشود؛ اما این دست گلایهها برای جلوگیری از بهرهبردای کامل سد خیلی کممایه به نظر میرسد و بیگمان خود پیرمرد هم این را میداند و با آن کنار آمده است.
این در حالی است که وقتی میشنویم هیچ مقام و مسئولی در روز وداع این مردم با سرزمین و زادگاهشان حضور نیافته، ماجرا فرق خواهد کرد. گویی این روز مهم برای اهالی روستا، نه برای مسئولان دولتی، نه نمایندگان مجلس و نه حتی دستاندرکاران ساخت سد روز خاصی نبوده که برایش برنامه خاصی تدارک ببیند، حال آنکه بزرگترین رویداد تاریخ آبادی در حال رقم خوردن است و در روندی معکوس، آب به آبادانی ختم نشده و برای سیراب شدن مزارع و ساکنان پایین دست سد گتوند، امثال این پیرمرد هزینهای سنگین پرداخت کردهاند.
از این تلختر وقتی است که میبینیم پرنوشتهایها از خوششانسترین روستانشینان محدوده حوزه آبگیر سد بودهاند و پیش از ایشان، در روستاهایی مانند «چاله تاک»، روستاییان زمانی جلای وطن کردند که آب به خانههایشان رسیده بود. زمانی که هنوز بر سر میزان مبلغ دریافتی برای واگذاری زمینهایشان توافق نکرده بودند و رسیدن آب، موجب شد دست خالی از دیار خود راهی مکان جدید روستا شوند.
از این روی پرنوشتهای خوششانسترند که توانستهاند با دیار خود وداع کنند و چه بسا مانند این پیرمرد، پیش از رفتن دلی سبک کنند و بعد راه تن پیش بگیرند؛ راهی که به سرزمین ایشان ختم نمیشود و در پایان آن، شهرکهایی است که رنج و مشقت روستانشینان در پیدایش آن نقشی نداشته و به دل خیلیهایشان نمیچسبد؛ اما چاره چیست؟
پاسخ به این پرسش میتواند موضوع بحثهای متعددی میان کارشناسان و مسئولان باشد، ولی آنچه روشن است، این مویههای غمناک میتواند با دلداری تسکین بیابد، ولی به شرطی که کسی احساس وظیفه کند؛ کسی که نگران مشکلات روستانشینان است، از مهاجرت ایشان به شهرها نگران است، عواقب کوچاندن ایشان را بررسی کرده و نسبت به این ملت که تاوان توسعه شهرها را میپردازند، احساس دین دارد. کسی که ظاهرا نیست که اگر بود، وداع روستانشینان با دیارشان اینچنین غریبانه برگزار نمیشد!