نائومی کلاین در این گفت و گو بر سه مسئله تاکید دارد: اول اینکه چه گونه طرح واره های استعماری ریشه دار جوامع اروپایی و آمریکایی مانع مبارزه جدی با تغییرات اقلیمی می شود و تا زمانی که این الگوهای شناختی و حتی شاید معرفت شناسی این جوامع تغییر نکند مبارزه با تغییرات اقلیمی از سوی این جوامع بیهوده است.
دوم اینکه چه گونه احساس خطر جوامع جهان اول در برابر موج های سهمگین پناهجویان اقلیمی در تلفیق با پوپولیسم و راستگرائی رو به گسترش منجر به ظهور پدیده هایی چون اکوفاشیسم خواهد شد.
سومین مسئله کلاین در این گفت و گو تاکید او بر قدرت جنبش های اجتماعی بر تاثیرگذاری بر انتخابات با تاکید برانتخابات 2020 آمریکاست که البته این بحث از اساس در کشور ما از حیز انتفاع ساقط است.
در زیر قسمت هایی از این گفت و گو را می خوانید.
داستان ژرفتر به رابطۀ ما با جهان طبیعی مرتبط است. در کشورهای استعمارگرنشینی مانند آمریکا، کانادا و استرالیا، قارههای جدیدی «کشف شدند» و این همزمان بود با محدودیتهای طبیعیای که اروپا با آنها مواجه شده بود؛ اروپاییان جنگلهای وسیع خود را قطع کرده بودند، ذخایر ماهیشان را نابود و حیوانات شگفتانگیزِ این منطقه را تا دانۀ آخر شکار کرده بودند. از همین رو،اروپاییان این سرزمینها را بهمثابۀ «اروپایی وسعتیافته» مینگریستند. چنانکه اگر به تصور کاشفان اروپایی از این «شاخ نعمتِ»طبیعی توجه کنید، آشکارا این تصور را میبینید که «دیگر هرگز دچار کمبود منابع طبیعی نخواهیم شد». پس روشن است که ایدۀ طبیعتِ نامحدود به داستانهایی مربوط به کشورهای استعمارگرنشین باز میگردد و درست به همین دلیل است که مقاومت در برابر اقدامات اصلاحی در این کشورها نیرومندتر از هر جای دیگر است. چراکه این اقدامات نه تنها تهدیدی علیه جهانبینی راستگرایی است که به عملکرد مطلوب و همیشگی بازار ایمان دارد، بلکه مخاطرهای اساسی پیش روی روایتهای ملی مردمان ساکن در این کشورها قرار میدهد.
هرچه رؤیاهای پنهانِ ذهنیتِ استعماری در بحران زیستمحیطی بیشتر آشکار شود، شاهد «تجدید حیات زشتترین چهرههای این روایت» از جمله اکوفاشیسم و ناسیونالیسم قومی خواهیم بود. پیوند میان بحران آبوهوایی و احیای گرایشهای نژادپرستانه سفید کاملاً روشن است. اینک با بیشترین تعداد از چنین جنبشهایی از زمان جنگ جهانی دوم بهاینسو رویاروییم. مهاجرتهای عظیم در دورانهای بحرانی به یکی از واقعیتهای روزمرۀ زندگی بدل شده است. آسیبهای زیستمحیطی از علل مستقیم مهاجرت است و به طور غیرمستقیم نیز با افزایش زمینۀ منازعات مسلحانه، افزایش بیشتر مهاجرت را سبب میشود. بحران آبوهوایی در بسیاری از موارد با شکلهای گوناگون خشونت مرتبط است و به عنوان عاملی تسریعکننده عمل میکند. فشارهای ناشی از این تغییرات آب وهوایی اساساً مشکلات موجود را تشدید میکنند و به جابجایی تودههای انسانی میانجامند.
ما با انتخابی بسیار واضح در نحوۀ برخورد با این واقعیت مواجه هستیم. آیا به طور کامل مرزهای خود را دوباره تعریف خواهیم کرد؟ آیا درک خواهیم کرد که این بحرانی است اساساً برآمده از جهان برخوردار غربی که بیش از همه فقیرترین مردمان این سیاره آن را احساس میکنند؟ آیا مایلیم آغوش خود را باز کنیم و مرزها را به روی افراد بیشتری بگشاییم؟ یا در پی تقویت مرزها هستیم و صرفاً به کشورهای خودمان اعتنا خواهیم کرد؟
خیزش اکوفاشیسم نشان میدهد که دومین گزینه را برگزیدهایم. وقتی شرایط مثل اوضاع فعلی میشود -هزاران نفر در مدیترانه غرق میشوند، و مردم در کمپهای آوارگان، از تگزاس تا لیبی، در مانوس و نائورو، با شرایطی شرمآور ادامۀ حیات میدهند- باید نظریاتی باشد که این توحش را توجیه کند؛ نظریههایی که زندگیِ برخی از انسانها را بیش از دیگران ارزشمند بداند و سلسلهمراتب خشن حیات را بار دیگر بر زندگی مردمان زمین تحمیل کند. بنابراین همانگونه که نژادپرستیِ شبهعلمی بهعنوان ابزاری برای توجیه درندهخویی برده داری و تصاحب استعماری سرزمینها ظهور یافت، اکنون در برابر ظهور مجدد این جهانبینیهای وحشی هستیم؛ جهانبینیهایی که قرار است قربانیشدنِ انسانهای امروز و فردا را در مواجهه با آسیبهای زیستمحیطی موجه سازد.
گزارشی که خواندید برشی است از گفتوگوی مجله «نِیشن» با نائومی کلاین که در تارنمای ترجمان با عنوان "بحران محیط زیست ادامۀ داستانی است که با بردهداری و استعمار آغاز شد" نشر یافنه و توسط علی حاتمیان به فارسی برگردانده شده است.