زیست آنلاین: کرونا چنانچه نتیجهی فعل و انفعالات طبیعی باشد با مسئلهی آلودگیِ بهداشتی مواجهیم، و چنانچه دستساز باشد با تهدیدی دیگر به اسم قربانی شدن اخلاق رویاروییم، که بیشک در هر دو حالت، با خطری جدیتر از تغییر اقلیم سر و کار داریم.
تغییر اقلیم در گفتمان رسانهها
عیسی بزرگ زاده
5 فروردين 1399 ساعت 16:51
زیست آنلاین: کرونا چنانچه نتیجهی فعل و انفعالات طبیعی باشد با مسئلهی آلودگیِ بهداشتی مواجهیم، و چنانچه دستساز باشد با تهدیدی دیگر به اسم قربانی شدن اخلاق رویاروییم، که بیشک در هر دو حالت، با خطری جدیتر از تغییر اقلیم سر و کار داریم.
هیات میان دولتی تغییر اقلیم (IPCC)متمرکز بر تغییراتیست که نتیجهی نقشِ مستقیم یا غیرمستقیم فعالیّتهای انساناند. انسانی که ــ به زعم خود ــ و به یاری فناوری بر جهان پیرامون مسلّط شده، برای راهاندازی چرخ کارخانهجات و صنایع مصمّم به استفاده از سوختهای فسیلیست؛ تصمیمی که در نهایت به گسترش گازهای گلخانهای میانجامد.
دیاکسید کربن و دیگرآلایندههای مربوط به فعالیتهای صنعتی ـ شهری به همراه بخار آب، مانع گذار بخشی از بازتابش اشعه های دریافتی از خورشید به خارج از جو شده و هوا را از حالت طبیعی خود گرمتر میسازند.
اگر در ادبیاتِ تبلیغاتی ـ رسانهای غالباً مفهوم گستردهی «تغییر اقلیم» را مترادف با «گرمایش زمین» گرفتهاند از آن روست تا بر سهمِ بارگذاریِ گازهای گلخانهای و جوامع صنعتی بر این مهم تأکید کنند.
دانشمندان سالهاست که از عواقبِ خطرناکِ تغییر اقلیم میگویند و هشدار میدهند که نباید افزایش دمای زمین بیش از اندازه –مثلا بیش از یک و نیم درجه - شود. گرمایش زمین ذوب یخچالها، بالا آمدن سطح آب اقیانوسها، جاری شدن سیل و زیر آب رفتن بسیاری مناطق را به دنبال دارد و آسیبهایی فراگیر برجا میگذارد که از قلمروِ محیط زیست به حوزههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و ... سرریز میشود و با پیامدهایی چون خشکسالی، سیل، کمبود منابع غذایی، ازدیاد فقر، مهاجرت، جنگ، گسترش امراض واگیردار و ... دامنِ نوعِ بشر را، در هر کجای کرهی خاکی، میگیرد.
با این حال در فضای رسانهای که میتواند نقشی انکارناپذیر در روشنگری و آگاهیبخشی داشته باشد اغلب با این مقوله به صورت قطببندیشده و غیرواقعبینانه برخورد شده است. در دستگاهِ نوینِ تبلیغاتی و اسطورهساز، یک سوی این دو قطبی را انسان زیادهخواه، سوداگر و دستانداز نمایندگی میکند و سوی دیگرش را طبیعتِ پاک، معصوم و مورد تعرّض.
این دوگانهی خیر و شر، از سالهای دور تا کنون برای احزابِ سیاسی وسیلهی یارکشیهای انتخاباتی و کارزارهای سیاسی بوده است. در حالی که دموکراتهای آمریکایی بر طبلِ شعارها و آرمانهای محیطزیست دوستانه میکوبند جمهوریخواهان تمایلی ندارند زیرِ بارِ قرارداد یا معاهدهای بروند که به هر شکل فعالیّتهای توسعه طلبانهی آنها را تحت تأثیر قرار دهد، گیریم قرارداد یا معاهدهی مورد نظر از پشتوانهی اجماعی جهانی برخوردار باشد.
پیمان کیوتو که بر لزوم کاهش درصدی از سطح انتشار گازهای گلخانهای در کشورهای توسعهیافته تأکید میکرد، در سال 1997 به تصویب شمار زیادی از کشور ها رسید. اما کلینتون و جرج بوش رویههایی متضاد در قبالش اتخاذ کردند و سرانجام آمریکا به این بهانه که در پروتکل نقشی برای کشورهای درحال توسعه دیده نشده ( به برخی از کشورها چون چین و هند آسانگیری شد)، از آن خارج شد، آن هم درست زمانی که کیوتو بر سر هر بازاری رخنمایی میکرد.
از زمانی که ال گور، معاون بیل کلینتون، به عنوان فعال مقابله با گرم شدن هوای زمین، هم اسکارِ بهترین فیلم مستند (برای فیلمِ «حقیقت آزاردهنده») و هم نوبل صلح را دریافت کرد، گسترهی رسانهای تغییر اقلیم به شکلِ نظرگیری بیشتر شد و این پدیده، بیش از پیش مورد بهرهبرداریهای سیاسی قرار گرفت. همان زمان بسیاری، اهدای نوبل صلح را به یک دولتمرد که زمانی در یک قدمیِ کرسیِ ریاست جمهوریِ آمریکا بوده، به درستی مورد انتقاد دادند.
آنها معتقد بودند این جایزه علاوه بر این که دیدگاهِ صفر و یکیِ جامعهی آمریکا نسبت به الگور را به مقولهای حیاتی و جهانشمول چون تغییر اقلیم تسرّی خواهد داد، برگ برندهای کارساز در اختیارِ فردی قرار میدهد که هیچ بعید نیست بارِ دیگر نامزد ریاست جمهوری شود؛ به عبارتی، محیط زیست ــ هر قدر هم برایش سینه چاک کنند ــ بدل به امری فرعی میشود و در سایهی نفرات و احزاب قرار میگیرد.
شکل مبتذل این دوئالیسمِ تبلیغاتی را میشود در هیاهوی رسانهای ترامپ/ گرتا تونبرگ مشاهده کرد.
یک سوی معادله ترامپ است؛ مردی خیرهسر که ید طولایی در رفتارهایی جنجالی دارد. وی از همان روزهایی که برای رسیدن به کاخ سفید میجنگید تا به امروز، در خصوص تغییر اقلیم اظهاراتی پرسرو صدا و تصمیماتی بحثانگیز داشته است.
جایی تغییرات اقلیمی را «قلابی» خوانده و عنوان کرده «حاضر نیست برای این موضوع هزاران هزار میلیارد دلار» پول بدهد و «هزاران و هزار فرصت کاری را فدا» کند. جای دیگر گفته معتقد است «اتفاقی رخ داده است و چیزهایی در حال تغییر هست یا در آینده تغییر خواهد کرد» اما فکر نمیکند «این تغییرات به دست بشر صورت بگیرد». او حتِی یک بار گفت این دیدگاه «حقهی چینی»هاست و هدفی جز ضربه زدن به اقتصاد آمریکا در پسِ آن نیست.
وقتی به بهانهی طوفان مایکل بار دیگر صحبت از تغییر اقلیم شد با یادآوریِ طوفان «سهمگینترِ» سال 1851 در شمالشرق فلوریدا این موضوع را مسبوق به سابقه دانست. اوباما دیدگاهی یکسره متفاوت داشت و سیاستهایی نیز برای کند کردن تغییرات اقلیمی اندیشیده بود. وقتی پیمانِ اقلیمی «پاریس ۲۰۱۵» در راستای مقابله با تغییر اقلیم با مشارکت نزدیک به 200 کشور امضا شد تا به موجب آن کشورهای مختلف خود را به کاهش تولید دی اکسید کربن و دیگر گازهای گلخانهای مکلّف کنند، آمریکای اوباما نیز پای آن ایستاد.
ترامپ اما در کشاکشِ انتخابات ریاست جمهوری وعده داده بود در صورت پیروزی از معاهدهی پاریس خارج خواهد شد، و شد. وی در راستای همین نگاه، محدودیّت انتشارگازهای گلخانهای را کمرنگ کرد و قراردادهای گازی و نفتیِ تازه بست. دلیل روشن است. او منافع ملی و در واقع منافع نظام سرمایهداری را بر موافقتنامههای بینالمللی ارجح میداند، شاید هم نمی خواهد بر نکته قوت تبلیغاتی دموکرات ها انگشت تایید بفشارد.
گفته است توافق پاریس ممکن است 3 تریلیون دلار از تولید ناخالص ملی آمریکا بکاهد و باعث بیکار شدن 6 میلیون نفر شود. همتای او نیز پیشتر برای خروج از پیمان کیوتو دلایلی مشابه میتراشید. بدیهیست آن دستگاه فکری که مفاهیمِ پیچیده را به ناسازهها تقسیم و هضم میکند شمایل صاحب منصبانی چنین حریص و دستانداز در محیط زیست را یک سوی معادلهی ذهنی خود بنشاند و در سوی دیگر در حاشیه ماندگانی چون گرتا تونبرگ، دوشیزهی 16 سالهی سوئدی را خویشاوندِ طبیعت بکر و شکننده تلقّی کند.
نوجوانی سوئدی که برای کاهش دیاکسید کربن، به جای هواپیما با قایق بادبانی (مجهز به پنلهای خورشیدی و توربینهای زیر آب) از مسیر اقیانوس راهی نیویورک میشود تا به رئیس جمهور آمریکا چشمغره رود و در صحن سازمان ملل از موضعی کهتر، رهبران نسلهای قبل و فرادستان و سرمایهسالارانِ کنونی را مورد عتاب قرار دهد که «رویاهای کودکیاش را دزدیدهاند» حتماً سوژهی دوربینهاست و نطقش مثل بمب صدا میکند و دل کسانی را به درد میآورد،
اما این میان ممکن است پرسشی اساسی در هیاهو و قیل و قالِ رسانهای به گوش کسی نرسد و بیپاسخ بماند: چرا فرصت و تریبون به جای او، به تیمی از دانشمندان که حرفهایی علمی، واقعبینانه و مجابکننده در چنته دارند، داده نشده؟
جز این است که این «نمایش» به رغم شورِ مقطعی و موجِ گذرایی که برمیانگیزد، با آدرس غلط دادن، نوجوانِ احساساتی را خصیصهنمای حامیانِ محیط زیست جا میزند و بدین وسیله بحث را لوث میکند؟ واکنش توئیتریِ ترامپ خود به اندازهی کافی گویاست: «ترنبرگ با یکی از دوستانش به دیدن فیلمی قدیمی و خوب برود. آرام باش گرتا ! آرام باش».
و البته واکنشهای بعدی خود ترنبرگ نیز به خوبی نشان میدهد موضوعِ محیطزیست و اصلاً شمایلِ خودِ او چگونه به نفع ترفندهای تبلیغاتی مصادره شده: «هر سیاستمداری که میبینم از من درخواست گرفتن سلفی میکند و میگوید کارمان را تحسین میکند. با این وجود هنوز هیچ اقدامی برای گرمایش جهانی انجام ندادهاند.» به هر حال میشود ــ و ضروریست ــ به گفتمانی عقلانیتر و واقعبینانهتر از آن که جنجالهای مطبوعاتی، هشتگ سواریهای مجازی و قطببندیهای موجود پیش مینهند هم اندیشید.
میشود به بازیِ صفر و یکها تن نداد، جایی در وسط ایستاد و بدون پاک کردن صورت مسئله یا ــ در مقابل ــ ترسیم وضعیتی آخرالزمانی و دم زدن از «انقراض نسل بشر» بر طریقِ میانهروی گام نهاد.
لازمهی این امر، درنگِ بیشتر در مفاهیمِ بنیادین است و پیش کشیدن پرسشهایی از این دست که تغییر اقلیم کجا نوسانی کوچک در متوسط شرایط آب و هوایی و نتیجهی روندی هیدرولوژیکی است و کجا امریست بزرگ و مهیب. آیا فناوری (چنانچه عمرِ متوسط هر نسلش را 5 سال بدانیم) فرصت تطابق با تغییراتی را که زمین به لحاظِ اقلیمی طی 70 یا 100 سال آینده به خود خواهد دید، خواهد داشت.
به هر حال باید گفت تسکین (Mitigation) ــ که به روشهای کاهش انتشار گازهای گلخانهای می پردازدــ و سازگاری (Adaptation) ــ انعطاف پذیر کردن زندگی انسانی با هدف تلطیفِ اثرات مضرّ اما ناگزیرِ نوسانات آب و هوایی ــ دو رویکرد اساسی در مواجهه با پدیدهی تغییر اقلیم به شمار میروند که باید دوشادوش و در تلفیق با هم مورد استفاده قرار گیرند. در این مسیر میتوان اقداماتِ کوچکی چون استفادهی کمتر از اتوموبیل (اصطلاحاً «رفت و آمدِ سبز»)، یا مصرف بهینهی انرژی و پاکسازی محیط زیست تا اقداماتی اساسیتر چون استفاده از منابع تجدید پذیر و مثلاً ترجیح منابع خورشیدی به حرارتی و ... را مدّ نظر قرار داد.
برای حرکت در مسیری هر چه منطقیتر، پیش از هر چیز باید ذهن را از هجمههای رسانهای ـ تبلیغاتی خالی کرد و نیازهای واقعی را شناخت و دریافت. حامیان محیط زیست به گونهای از تغییر اقلیم سخن میگویند که گویی این پدیده، مهمترین تهدید معاصر برای انسان است. بی آن که بخواهیم آن را کوچک شماریم یا اهمیّتش را انکار کنیم باید بگوییم به قدری بر این پدیده تمرکز شده که مسائلی اساسیتر چون نابرابریهای اقتصادی، عدالت اجتماعی، ارتقای حکمرانی و ... به حاشیه رفته اند.
با این حال نوابغی چون بیل گیتس همیشه هستند که مسائل را فارغ از امواجِ غالب به دقت زیر نظر بگیرند و تحلیلی دقیق و بهنگام از شرایط موجود به دست دهند.
ویدئویی مربوط به سخنرانیِ دوراندیشانهی بیل گیتس که این روزها در فضای مجازی دست به دست میشود جالب توجه است. وی در این ویدئو میگوید طی ده سال آینده ویروسهای عفونی میتوانند 10 میلیون انسان را بکشند، رقمی احتمالاً بیش از کشتههای جنگی هستهای که از کودکیِ او تا کنون عاملِ وحشتی فراگیر بوده. به عقیدهی او برای بازدارندههای هستهای، هزینهای هنگفت شده اما به بازدارندههای بیماریهای همهگیر توجهی که باید نشده. او به درستی تشخیص داده بود که ما برای بیماریهای واگیردار آماده نیستیم.
هشدار میدهد که «ایبولا بیش از 10 هزار نفر را کشت و اگر نتوانست بیش از این قربانی بگیرد به این خاطر بود که در هوا منتشر نمی شد اما ممکن است دفعه بعدی انقدر خوش شانس نباشیم». حرفهای او حالا بیش از همیشه به سیلیای بیدارکننده میماند.
نمونهای امروزی و ملموس چون کرونا به ما ثابت کرد که مدتهاست اصل را وانهادهایم و خود را با مسائلی فرعیتر درگیر کردهایم. کرونا چنانچه نتیجهی فعل و انفعالات طبیعی باشد با مسئلهی آلودگیِ بهداشتی مواجهیم، و چنانچه دستساز باشد با تهدیدی دیگر به اسم قربانی شدن اخلاق رویاروییم، که بیشک در هر دو حالت، با خطری جدیتر از تغییر اقلیم سر و کار داریم. پس نیازهای واقعیِ خود را بشناسیم و واقعبینانه با آنها مواجه شویم.
کد مطلب: 82439