زیست آنلاین :از آغاز پیدایش تمدن در فلات ایران، حیات جامعههای بشری و زندگی دیگرزیستمندان (گیاهان و جانوران)وابسته به کوهستان بوده که سرچشمهی آب و آبادانی است. انتخاب تهران به عنوان پایتخت در بیش از دویست سال پیش،به جز موقعیت جغرافیایی و نظامی و سیاسیِ مناسب، به دلیل وجود منابع آبی و طبیعی مناسب هم بوده است.
اما، در این منطقه پوششهای جنگلی و بیشهایِ بنه (پستهی وحشی)، بادام کوهی و اَوِرس کمکم به علت بهرهبرداری پیوسته برای سوخت تقریباً بهکلی نابود گردید و این پوشش بیشتر منحصر به منطقهی جاجرود شد که شکارگاه سلطنتی بود. نام «پلنگچال»(یک نقطهی کوهستانی در شمال تهران) یادآور وجود این گربهسان چالاک در این کوهستان است؛ چیزی که امروزه شاید تصور آن هم برای بسیاری از کوهنوردان ناممکن باشد. احیای زیگونگی (تنوع زیستی) فراموش شده و از دست رفتهی کوهستان البرز مرکزی با همیاری کوهنوردان و دیگر طبیعتپیمایانِ فرهیخته میتواند گام بزرگی در بازگردانی شکوه طبیعتِ کلانشهر تهران باشد.
نیمنگاهی به تاریخ
هرچند شکارگاه جاجرود به اصطلاح شکارچیان «خوشبند و بست» بوده و در آن امکان جرگه(۱) و رماندن و «کوهمالی» گلههای قوچِ البرز مرکزی، پازن و آهو (که این آخری گهگاه در آن دیده میشد) وجود داشت، ولی در دوران حکومت قاجار، بهترین مکان برای تفرج و شکار در فصل بسیار گرم تابستان،ارتفاعات مشرف به «دارالخلافهی تهران» بوده است. کوهستان ولنجک هر دو سال یکبار به فرمان ناصرالدین شاه، بهصورت مفصلی جرگهمیشد و «شهریار جادهها» برای شکار پازنهای «کهنهسوراخی»(۲) و کبک دری به سوی توچال میشتافت. قیصر مسعود، نوهی مسعود میرزا ظلالسلطان در اوایل سال های ۱۳۰۰ نوکرانی داشته که در ولنجک پازن و کبک دری شکار میکردند. بنابر شنیدهها، تا چهل و پنج سال پیش در ارتفاعات مشرف به دارآباد پلنگ وجود داشته، و اکنون نیز هر چند سال یکبار پازنهایی در این حدود دیده میشوند، و کوهنوردان تهرانی هنوز این بخت را دارند که به قهقههی کبکی مست گوش سپارند.
در مورد پوشش گیاهیِ کوههای شمال تهران، پژوهشگران خارجی که در سدهی نوزدهم میلادی کوههای تهران را دیدهاند، از درختان اَوِرس این منطقه یاد کردهاند؛ از جمله این که هانس بوبک استاد جغرافیای دانشگاه بُن در کتابی که به سال ۱۹۵۵ منتشر ساخته، با استناد به منابع مربوط به نیمههای سدهی نوزدهم به وجود درختان اورس در دامنههای توچال اشاره میکند(۳). همچنین منوچهر ستوده(۴) در نیمههای دههی چهل خورشیدی به وجود دو درخت تنومند و بسیار قدیمی «تا» (داغداغان) در سمت جنوب قلهی سرقلا (جایی نزدیک روستای پسقلعه که امروزه ایستگاه بالایی تلهسیژ دربند در آن قرار دارد) اشاره میکند. این دو درخت تا دههی شصت هم در آن نقطه دیده وجود داشتند، اما امروزه فقط یکی از آنها باقی مانده و البته خوشبختانه تعداد زیادی درخت کوچکتر هم (حتماً از بذرهای آنها) در محدودهی تلهسیژ روییده است.این درختانِ تا، و پایههای پراکندهی دیگری که در بندیخچال (کمی بالاتر از پسقلعه) و جاهای دیگر به چشم میخورند، حکایت از این میکنند که در چند سده پیش، این کوهستان استعداد در برداشتن گونههای درختی را دارد و حتماً در گذشته پوشش درختی غنیتری داشته است.
افزایش محدودهیشهر تهران و دستاندازی به دامنههای کوهستان به بهانه های گوناگون، در کنار فرسایش خاک و تخریب زیستبوم، باعث عقبنشینی یا نابودی گونههای جانوری شده است. آخرین مشاهدهی مستندگلههای بزرگ قوچ البرز مرکزی در این محدوده، به اوایل دههی شصت خورشیدیبرمیگردد،و پازن هم که به دلیل زندگی در محیطهای صخرهایِدوراز دسترسِ شکارچیان و گردشگرانِ تخریبگر،بخت بیشتری برای بقا دارد، بسیار بهندرت دیده میشود. به یاد داشته باشیم که از نظر تنوع زیستی، هیچ زیستبومی مانند کوهها نیست(۵).
چرا زیگونگی کوهستانهای تهران باید احیا شود؟
این موضوع، به دلایل زیر اهمیت دارد:
- افزایش جاذبههای طبیعی و گردشگری
- ایجاد ارتباط میان جمعیتهای جزیرهای شدهی لکههایی همچون ورجین کهقوچ و میشهای آن امکان مهاجرت را از دست دادهاند.
- احیای پوشش مرتعی،و پیشگیری از فرسایش و سیلاب
دیدن گلههای قوچ یا یک پازنِ باشکوه بر ستیغ کوهستان، و پوشش گیاهی غنی، درهر جای جهان جاذبهای گردشگری و یک امکان درآمدزایی به شمار میرود؛ چنین شرایطی برای تهران – ابَرشهری چندمیلیونی- میتواند یک جاذبهی کمیاب در میان کلانشهرهای چهان قلمداد شود.در مورد «زیستگاههای جزیرهای» باید گفت که به دلیل واگذاریهای نادرست زمین، و ایجاد انواع جاده و بزرگراه،در واقع مسیر مهاجرت قوچ و میش ها در استان تهران قطع شدهکه بهویژه اثرات آن را در منطقهی ورجین میتوان دید. روزگاری گلههای قوچ و میشِورجین به خجیر و سرخه حصار میرفتند ولی اکنون در یک زیستگاهِ محدود، در زمستان متکی به تعلیف دستی شده وگرفتار درونگشنی (جفتگیری بین افراد یک گروه) هم گردیدهاند. با احیای زیستگاه و ایجاد امنیت و معرفی قوچ البرز مرکزی به شمال تهران می توان به پایداری این گونه در نسلهای بعدی و بهبود شرایط زیست آن امید داشت.
شاید سیلاب مهیب ۱۳۶۶دربند و تجریش، برای مدیران امری بایگانی شده باشد ولی هنوز هستند افرادی که با دیدن آن سنگ بزرگِ آب آوردهی میدان تجریش به یاد عزیزان از دست رفتهی خود و چند صد جانباختهی دیگرمیافتند. احیای پوشش مرتعی ارتفاعات تهران (از طریق ممنوع یا محدود سازی چَرای دام، جلوگیری از طرحهای عمرانی مخرب، اصلاح شیوههای گردشگری و کوهپیمایی،...) و احیای محدودِلکههای جنگلی بومی، و همچنیناحیای درختان و درختچههای کناررودخانهای و فرآتیکِ (phreatic) سازگار با محیط مانند زبانگنجشک، ملج، گز، و...، میتواند به پایداری منطقه و پیشگیری از سیلهای مخرب کمک کند.
گونههای جانوری و گیاهی که میتوانند احیا یا معرفی شوند
پازن؛در چهار پنج سال اخیر، چند بار این گونه را در کوههای مشرف به تهران دیدهایم یا گزارش آن را از کوهنوردان دریافت کردهایم.این موضوع، نشان میدهد که که «پادشاه کوهستان» هنوز در این منطقه از میان نرفته است (در اینجا، به دلیل آن که هیچ حفاظتی از منطقه صورت نمیگیرد، از ذکر محل دقیق دیده شدن این حیوان خودداری میکنیم). ایجاد امنیت در زیستگاه، علوفهریزی (در صورت خشکسالی یا در شرایط سخت زمستانی)،ایجاد آبشخور، و نهادن سنگ نمک از اقدامهایی است که میتواند این گونه را به زیستگاههای پیشینخود بازگرداند.
قوچ البرز مرکزی؛ اینگونه در مقایسه با پازن،در ارتفاع پایینتری میزید و خطر شکار و تخریب زیستگاهاش بیشتر است، چرا که زیستگاه آن به منطقههای زیست انسان نزدیکتر است. پس از آماده سازی شرایط زیستگاه، زندهگیری از ورجین و معرفی آن به زیستگاه جدید، شانس بقای آن را افزایش میدهد و امکان ارتباط آن با دیگر زیستگاهها فراهم میشود.
سیاهگوش؛ در بیشتر زیستگاههای ایران، قلمرو پازن و سیاهگوش مشترک است. با افزایش تعداد پازن، این گربهسانِ چالاک امکان حضور در ارتفاعات تهران را خواهد یافت.
کبک دری و کبک معمولی؛ در حال حاضر هنوز جمعیتی از این دو گونه و بهویژه کبک معمولی در کوههای شمال تهران وجود دارد. برخورد با متخلفان، در کنار دانهریزی (در شرایط اضطراری)، و ایجاد امنیت در زیستگاه، پایداری این قهقههزنان کوهستان را فراهم خواهد ساخت.
کوهستانهای تهران از مهمترین منطقههای پرندهنگری استان است و در صورت بهبود شرایط زیستگاه، شمار گونههایی چون کمرکولی، کلاغ نوک قرمز، زیرآبروک، دارکوب سوری، پرندگان شکاری، و گونههای جذاب دیگربیشترخواهد شد.
پوشش گیاهی؛برخلاف تصور رایج، درختکاری همیشه مفید به حال طبیعت نیست. شاهدی بر این ادعا، جنگل مصنوعی سرخه خصار در خاورِ شهر تهران است که حالتی نیمهمرده دارد و تنها جولانگاه کلاغ زاغیِزبالهخوار است. این در حالی است که در همان منطقه و در خجیر،هر جا که پوشش جنگلی پهنبرگان بومی (بنه، زالزالک، بادام وحشی، زرشک، ...) به چشم میخورد، انواع جانوران از خرگوش و کبک و لاکپشت تا قوچ و میش زندگی میکنند.کاشت انبوه سوزنیبرگان، بافت خاک را به میزانی نامناسب اسیدی میکند و سببنابودی گونههای مرتعی میشود. بهترین گونهی سوزنیبرگ برای بلندیهای اطراف تهران، درخت اَوِرس است که از دیرباز بومی این منطقه بوده و با همیاری کوهنوردان قابل کاشت در زیستگاههای صخرهای است تا هم زیستگاهی مناسب برای دیگر زیستمندان ایجاد نماید و هم از دست غارتگراندر امان بماند.
ایجاد پوشش نیزار و بیدستان با غرس قلمه در درهها، ضمن بالابردن جاذبهی دیداری،به مهار رواناب و ایجاد آبشخورکمک خواهد نمود. کاشت گونههای میوهدهنده چون توت در مسیرهای گردشگری و باغچههای متعلق به خوراکخانهها، و کاشتن گونههای در معرض نابودی استان تهران مانند سیب وحشیِ لواسان و درخت داغداغان، از دیگر برنامههایی است که با مشارکت کوهنوردانقابل اجرا است. از دیرباز، چنارهای زیادی در جمشیدیه و درهی کن سایهی روحنواز خود را ارزانی آدمیان کردهاندکه البتهدر چند دههی اخیر بسیاری پایههای کهن آن، در طرحهای عمرانی و گاه به آتشگردشگران بیمبالاتاز میان رفتهاند.کاشت نهال چنار در کنار جویبارها، بهویژه در مسیرهای گردشگری، هم به زیبایی منطقه کمک خواهد کرد و هم به زیست چندین گونه پرنده و زیستمند دیگر. به احتمال زیاد کاشت گونهی بلوط کمک مؤثری به احیای منطقه خواهد نمود؛ شواهد باستانشناسی حکایت از آن دارد که در هزارهها و سدههای پیش، گونهی بلوط در شهر ری هم وجود داشته است. اندک پایههای بلوط هم که در شمال تهران (مثلاً منطقهی پاسداران)کاشته شده، سازگاری خوبی نشان دادهاند.درههای استان تهران همانگونه که مسیر ارتباط انسانی میان البرز شمالی و جنوبی بوده،اجازه ورود گونههای جانوری مانند مرال و قرقاول و گونههای گیاهی مانند بلوط را از سوی شمال به جاهایی همچون جاجرود و ری نیز داده است.
نمونههایی از همیاری کوهنوردان
نمونهی خوبی از همکاری کوهنوردان با دستگاههای دولتی را میتوان در احیا و حفاظت منطقهی سیراچال (جادهی کرج- چالوس) دید که چند کارشناس علاقمند مؤسسهی تحقیقات جنگلها و مراتع توانستهاند در سالهای اخیر با جلب مشارکت کوهنوردان و دوستداران محیط زیست کرج و تهران و طالقان، هزاران نهال اورس بکارند، یا سنگچینهای آتشخوار(دیوارکهایی که مانع گسترش سریع آتش در علفزار میشود) بسازند، و درمجموع وضع منطقه را بسیار ارتقا بخشند.
نمونهی دیگر همدلی مؤثر کوهنوردان با ماموران دولتی را میتوان در منطقهی حفاظتشدهی ورجین در لواسان (شمال تهران) دید. از حدود پانزده سال پیش، کوهنوردان در شرایط بارش برف سنگین، به کمک محیطبانان تلاشگر این منطقه میروند تا آنان را در حمل علوفه به بالادست یاری رسانند، و حتا بخش مهمی از علوفهی موردنیاز را هم با جمعآوری کمک مالی تأمین میکنند؛ این شیوه برای بسیاری منطقههای دیگر هم الگو شده است. نهتنها در کوهستانها، بلکه در جایی مانند آبگیرهای سرخرود (مازندران) نیز کوهنوردان و دیگر طبیعتدوستان به کمک مأموران دولتی آمده اند؛ آنان در ده دوازده سال اخیر نقش مؤثری در کمک به تغذیهی اضطراری قوهای مهاجر داشته و نگذاشتهاند که این پرندگان درشتجثه و دلفریب دچار مرگومیر غیرعادی شوند.
نتیجهگیری و پیشنهاد
با توجه به امکانات محدود سازمانهای مسوولِ حفاظت از محیط زیست و جنگلها و مراتع،و با توجه به وسعت زیاد این منطقهها، بقای زیستبوم کوهستانی تهران درگروی همراهی کوهنوردان و طبیعتدوستان است. از این گذشته، کارهایی مانند پایش منطقه، گزارش کردن تخلفها، حساسسازی افکار عمومی به موضوع حفاظت، وجلب همکاری مردم محلی، بی کمک گروههای مردمی اساساً امکان ندارد. در این آخرین فرصتهایی که برای نجات بقایای طبیعت باشکوه البرز باقی مانده، همیاری و همفکری کوهنوردان میتواند بسیار کارساز باشد.
به سازمان حفاظت محیط زیست پیشنهاد میکنیم رشتهکوه توچال در شمال تهران، از سوهانک در شرق تا کن در غرب در رخ جنوبی، و دامنههای متناظر در رخ شمالی را از ارتفاع ۱۶۰۰ یا ۱۸۰۰ متر به بالا (بسته به مناطق شهری مختلف) به عنوان «چشمانداز حفاظتشده» (Protected Landscape) ثبت کند. مطابق تعریف اتحادیهی جهانی حفاظت از طبیعت (IUCN) «یک چشمانداز حفاظت شده، منطقهای است که در آن اثر دوسویهی انسان و طبیعت در طول زمان سبب ایجاد هویتی با ارزشهای برجستهی بومشناختی، زیستی، فرهنگی، و منظرهای شده است؛ همچنین، جایی است که حراست از این اثرِ دوسویه، برای حفاظت و پایداری منطقه ضروری است...»(۶). این مدل حفاظتی (که هنوز در ایران اجرا نشده) به بهترین شکل میتواند با همیاری کوهنوردان به نتیجهی مطلوب برسد.
پینوشت
* کوشان مهران؛ پژوهشگر و کنشگر محیط زیست – عباس محمدی؛ مدیر گروه دیدهبان کوهستان انجمن کوهنوردان ایران
۱) جرگه کردن: راندن حیوانها توسط شمار زیادی انسان به یک نقطه، برای سادهسازی شکار کردن.
۲) پازن کهنهسوراخی: پازنهای پیری که از گروه جدا مانده و بیشترِ روز را در غارها میگذرانند.
۳) بوبک، هانس. سیمای تاریخی جنگلهای طبیعی و درختزارهای ایران، ترجمه: عباس پاشایی اول، انتشارات سازمان جغرافیای نیروهای مسلح، ۱۳۸۴، ص ۲۶
۴) ستوده، منوچهر. جغرافیای تاریخی شمیران، جلد اول، موسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۱، ص ۱۶۹
۵) مجنونیان، هنریک. به نقل از درک دنیستون. حفاظت محیط کوهستان، انتشارات سازمان حفاظت محیط زیست، ۱۳۸۷، ص۹۷
۶) برای آگاهی بیشتر دربارهی «چشمانداز حفاظتشده» بنگرید به:
Guidelines for Applying Protected Area Management Categories. Edited by: Nigel Dudley, IUCN, ۲۰۱۳ (https://cmsdata.iucn.org/downloads/iucn_assignment_۱.pdf)
اردیبهشت ۱۳۹۶