کوهستان حقیقتا رازی است ناگشوده ،پیکری برخاسته اززمین تابلندای آسمان .درزمین که نظاره گر آن باشی ،حس میکنی درپیشگاه موجود پرنخوتی ایستاده ای یک لحظه مرعوب ومنکوب میشوی امازود به خود می آیی ،چون میدانی !همین عظمت با فروتنی غریب دست نیاز به سفره ابرها دراز میکند .آب را طلب میکند ودستاورد خویش را سخاوتمندانه بر زمین می پاشد .
کوهستان پیوند زمین وآسمان است ،بامی است که ستارگان آذینش وشهاب سنگها کبوترانش .بیهوده نبود که بشر هرگاه هوس کرد پای از زمین برکند وزلفی بر آسمان گره بزند به سراغ کوه رفت تا شمیم وحی جانش را صفادهد ،بیهوده نبود هرگاه خواست خودی نشان دهد بنایی به تقلید از کوه ساخت ،هرمها ،زیگوراتها،گنبدها!
کوهها همه عرض اندام ما درمقابل آسمانند وبس !بیش از آنها هیچ نداریم .هرچه همه در زمین داریم از جسارت برخاستن کوه به سمت آسمان است.
امروز حال کوه چگونه است ؟آیا زمینیان حرمت این نیمه آسمانی را بخوبی نگه داشتند ؟آیا حقیقت است ساختمانهای حقیر خودرا چون آب دهان بر چهره این پدرمتین وفداکار انداخته اند وعده ای حقارت قامت وشخصیت خودرا با ارتفاع ناموزون اهن وسیمان بردامان پاک قله هاتلافی کرده اند ؟آیا درست است که برخی بررخ زیبای کوهستان خطی از جاده کشیده اند که باورکنیم، اوباشان وچاقوکشان اینبار سواره با بیل مکانیکی ولودر عربده کشی کرده ودردل طبیعت ( نفس کش )طلب میکنند ؟!
آیا حقیقت دارد به بهانه لوله کشی گاز پیشانی قلل بالای سه هزار متر البرز مرکزی را شکستند که تاابد اسباب سرشکستگی یک نسل در مقابل تمام آیندگانش را فراهم کنند؟آیا حقیقت است که در زاگرس مهربان خط لوله گاز لباس سبز بلوط از تن کوه کند تا نشان دهیم شرم نایاب ترین متاع روزگار ماست ؟آیا درست که تونلها انتقال اب وراه سازی چون افتی کرمینه درجان کوه افتاده وازدرون انهارا تهی میکند ؟آیا برای همینست که چشم چشمه های کوهها خشک شده و کوه هم چون کوری عصازن خود بدنبال جرعه رفع عطش است ؟
شنیده ایم که عده ای کوهستان این خوان نجیبانه طبیعت را تبدیل به بساط سورچرانی خود کرده وبنام معدن قطعه قطعه کوه ربایی میکنند ،از به زیر کشیدن قله هاابایی ندارند ،چون خوره به جانشان می افتند وتیغ های نفرت خودرا درریشه گیاهان وجان مقدس کوه فرومیکنند تا رسواترین طبیعت کشی را به نمایش بگذارند.
کوهها نه فقط ازاین زخم ،که از بی شرمی این فرزندان ناخلف آب میشوند ،قامت بلندشان میشکند وسردرگریبان درحال ترک ماهستند !کوهها میروند ومارا با کویرتفتدیده، مارابا ریز گرد ،مارابا عطش ،باخشکیسالی تنها میگذارند .مارابا پولهای کاغذی انباشته درجیب معدنخواران ،با جاده های تشنه بی مسافر ،لوله های گاز درسرزمینهای سوزان ،بیل ها ولودرهایی که خون طبیعت برپنجه هایشان خشکیده است تنها میگذارند .
کوهها مارادرحالی تنها میگذارند که درنهایت فلاکتیم ،ولی بسیار توسعه یافته ایم !!!
زیست آنلاین