نقش آب در میزان موفق بودن پروژههای آبی یک کشور و در راستای دستیابی به اهداف سبز اندازهگیری می شود، که این رابطه دو سویه تحت عنوان تئوری آب و رشد سبز شناخته شده است.
تولید ادبیات مکتوب در حوزه اقتصاد سبز در ایران در مراحل اولیه رشد و توسعه خود قرار دارد و هرحرکتی در این راستا میتواند شتاب بیشتری برای پاسخ به این نیاز در فضای علمی و فرهنگی ایجاد کند. کتاب آب و رشد سبز از آخرین انتشارات در این زمینه است که به همت مهندس عیسی بزرگ زاده تهیه و منتشر شده است. زیست آنلاین در راستای اهداف خود در خصوص اقتصاد سبز، معرفی و بررسی این انتشارات را از وظائف خود میداند. با توجه به این موضوع زیست آنلاین طی گفت و گویی با عیسی بزرگزاده، به بررسی اهداف و کارکردهای کتاب آب و رشد سبز، پرداخته است. عیسی بزرگ زاده از مهندسین و مدیران با تجربه کشور است که سال ها با سمت های مختلف مراحل کارشناسی و مدیریت را در فضای طرحهای توسعه آب کشور طی کرده است و کاملا با مسائل و مشکلات آن آشناست. آخرین سمت وی معاونت فنی و پژوهشی شرکت توسعه آب و نیروی ایران است. آنچه در ادامه میخوانیم حاصل گفت وگویی است با وی، در خصوص کتاب آب و رشد سبز
شما در کتاب خود از آب، به عنوان خون اقتصاد سبز یاد کرده اید، منظور شما از این تعبیر چیست؟ در واقع ایده این نظریه از بیانیه استکهلم گرفته شده است، اما همانطور که از این کلمه مشخص است، وقتی اقتصاد به سمت و سوی سبز بودن به حرکت در میآید، حیات و پیوند خودش را از طریق آب حفظ می کند. در واقع میتوان گفت در اقتصاد سبز آب همچون خون در بدن، وظیفه تغذیه آن را به عهده دارد. در شرایط کنونی و در کشور ایران، آب به عنوان اسکلت حملکننده بار توسعه مورد استفاده قرار گرفته است، از این رو کتاب برخلاف آنچه در ایران شاهدش هستیم آب را به عنوان خون اقتصاد سبز معرفی می کند و تاکید دارد که آب اندام بارور توسعه نیست. به عنوان مثال اگر در یک منطقه خشک و نیمه خشک، الگوی توسعه را به سمت بخش کشاورزی پیش ببریم، بار توسعه بر دوش آب قرار خواهد گرفت، اما در صورتی که بار توسعه بر عهده بخش خدمات گذاشته شود، آب، به عنوان یک عنصر موثر، مانند خون، زنده بودن اندامهای بار بر توسعه را فراهم خواهد نمود. در این مفهوم، اگر توسعه را در قالب بدن انسان در نظر بگیریم؛ آب نباید نقش ماهیچه ها را ایفا کند؛ بلکه آب همانند خون آدمی است. بنابراین، این یک حقیقت است که حیات توسعه در گرو آب خواهد بود و بدون آب، هیچ گاه به توسعه دسترسی نخواهیم داشت.
با توجه به عنوان کتاب (آب و رشد سبز)، و پیشینه شما در مبحث آب، چه نقدی بر رابطه میان آب و رشد موجود است و چرا از کلمه رشد سبز در این تعریف استفاده نموده اید؟ به بیان دیگر هدف شما از پرداختن به پارادایم رشد سبز و ارتباط آن با آب چیست؟ همان طور که در کتاب آمده است، مجموع اتفاقاتی که بشر در کره خاکی و آبی ایجاد کرده است را میتوان با توجه به مرز مشخص انقلاب صنعتی مورد بررسی قرار داد. همه رویدادهای موجود تا قبل از انقلاب صنعتی به دلیل آن که از شدت اثر پایینی برخوردار بودهاند، در مرز تحملپذیری اکوسیستم قرار گرفته اند اما پس از انقلاب صنعتی مفاهیمِ تحول، تولید و مصرف سرعت گرفتند. به بیان دیگر، انقلاب صنعتی تولید و مصرف فراوان و در نتیجه آن ها آلودگی فراوان به همراه داشت. در ابتدای کار اندیشمندان تصور میکردند که اگر رشد اقتصادی در جامعه ایجاد شود شرایط مطلوب ایجاد شده است. در این راستا از جمله اولین شاخصهایی که رشد را اندازه میگرفت، تولید ناخالص داخلی بود که به نظر می رسید ملموسترین شاخص به منظور اندازهگیری تحولات به وجود آمده در یک کشوراست. با گذشت زمان و با وجود نرخ افزایشی شاخص رشد، دریافت کردند که این توسعه لزوما با رفاه هم راستا نبوده است. بر همین اساس، در جنبه تئوری، شاخصهای دیگری روی کار آمدند که علاوه بر توجه به مبحث تولید سرمایه، توزیع سرمایه را نیز مد نظر قرار دادند. از طرف دیگر ورود و نفوذ آلودگی در جامعه، بستر گروه های سبز را تشکیل داد. با پیدایش گروه های سبز، تفکرات زیست محیطی نیز در جامعه نفوذ پیدا کرد تا جایی که ایده توسعه پایدار متولد شد که به بهره برداری از منابع با حفظ حقوق نسل های آینده اشاره داشت و سه رکن اصلی اقتصاد، جامعه و محیط زیست را در بر میگرفت. بنابراین از آن زمان مفهوم رشد سبز شکل گرفت. ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که مفهوم توسعه پایدار به حدی انتزاعی و جامع بود که پیاده کردن روش های متناسب برای اجرایی کردن این مفهوم با مشکلات فراوانی مواجه شد. به طوری که اولین روش پیاده سازی مفهوم توسعه پایدار در حدود ۵ سال به طول انجامید. اولین، ساده ترین و موثرترین روش ارائه شده به منظور پیاده سازی توسعه پایدار مفهوم Eco-Efficiency بود که در بیان ساده تر می تواند گفت کلمه اکو (eco)به نمایندگی از ecosystem و economics و کلمه efficiency نیز به معنای بهره وری، راندمان یا بازده در نظر گرفته شده بود که (بازده اقتصاد اکوسیستمی) تعریف میشد. با شکلگیری این روش، مفهوم سبز اندیشی به فرایند تولید اضافه شد. پس از آن روش (IWRM) شکل گرفت که مخفف Integrated Water Resources Management است و همان طور که از عنوان آن مشخص است مورد توجه متخصصین منابع آب قرار گرفت. و مدل های مختلفی در راستای این روش ارائه شد که بتواند به جنبه های نهادی و ساختاری بخش آب بپردازد. در همین مسیر، بانک جهانی بر اهمیت و لزوم اقتصاد سبز تاکید نمود که به دنبال آن اقتصاد سبز فراگیر (inclusive green economy) نیز شکل گرفت و در آن جنبه های اجتماعی نیز در کنار اقتصاد و محیط زیست وارد شدند.
رابطه رشد سبز و طرح های توسعه منابع آب چیست؟همانطور که پیشتر ذکر شد، با پیشرفت ایده های متفاوت پیاده سازی روش های توسعه پایدار، آب نیز به شکل گسترده به این مباحث ورود پیدا کرد. در واقع، اولین بار برقراری ارتباط میان نهاد های آبی و چگونگی قرارگیری آن در مفهوم توسعه، در سال ۲۰۰۴ مطرح شد که تاریخچه آن به شکل مفصل در کتاب مطرح شده است. در آن زمان آب، به عنوان یک مرز تفکیککننده فضای بررسی در نظر گرفته شد! هر آنچه در خارج از فضای آب قرارداشت ولی بر آن موثر بود و یا از آن تاثیر می پذیرفت عوامل برونزاد نام گرفت؛ مانند شرایط اقتصادی؛ و هر آنچه در درون فضای آب قرار میگرفت عوامل درونزاد نام گرفت، مانند میزان آب تجدیدپذیر یک کشور. در آن زمان توجه ویژهای به ساختارهای آب شد. پس از آن و با گذشت زمان بخشهای اقتصادی و اجتماعی نیز توسعه یافت، به طوری که در نهایت نقش آب در میزان موفق بودن پروژههای آبی یک کشور در راستای دستیابی به اهداف سبز اندازهگیری شد. این رابطه دو سویه تحت عنوان تئوری آب و رشد سبز شناخته شده است. در واقع این تئوری یک مدل راهبردی و عملیاتی ارائه می دهد. علاوه بر آن به بررسی رابطه میان نهاد های اصلی موجود در کشور (شامل سه نهاد حاکمیتی، بازار گرا و جامعه محور) نیز می پردازد.
از این سه نهاد نام برده شده بیشتر برای خوانندگان ما بگویید و رابطه آنها با رشد سبز چگونه است؟ این سه نهاد در مجموع بازیگرهای اصلی توسعه آب هستند و هریک به تنهایی دارای ابزارهای سیاست گذاری اند، به عنوان مثال نهاد حاکمیتی نهادی قانونگذار است و ساختاردهی نظام اداری کشور را بر عهده میگیرد. طرح های آمایش سرزمین یکی از مجموعه کارهایی است که در نهاد حاکمیتی به اجرا در آمده است. نهاد جامعهمحور، در خصوص مباحث اجتماعی است و توجه به سازمان های مردم نهاد و سازوکارهای حل اختلاف و دادرسی را در برمیگیرد. نظام قیمتگذاری و مشارکت بخش خصوصی نیز بر عهده نهاد بازارگرا است. بنابراین همان طور که اشاره شد هر یک از این نهاد ها تحت عنوان بازیگران اصلی، با ابزار های سیاست گذاری که در اختیار دارند در محضر عوامل درون زاد و برون زاد بررسی میگردد و به شکل عملیاتی در خصوص اجرای پروژه ها اقدامات لازم را شکل میدهند. در حقیقت در قالب یک مدل راهبردی، نقش آفرینی این سه نهاد در دستیابی به اهداف، با دوازده ابزار سیاست گذاری در حضور عوامل برون زاد و درون زاد بررسی می شوند.
در این ارزیابی به دو سوال نهایی پاسخ داده می شود: ۱) آیا نهادهای سهگانه حاکمیتی، بازارگرا و جامعه محور با ابزارهای سیاست گذاری دوازده گانه خود به اندازه کافی تکامل یافته هستند تا منجر به تکمیل و تالیف پروژههای سبز در کشور بشوند؟ ۲) آیا پروژه های که در کشور انجام می شود به تکامل واقعی این نظامهای سیاستگذاری منجر میگردند؟
یکی از مهم ترین پیام های این مدل راهبردی آن است که در صورت عملکرد مناسب نهادهای مورد نظر و اجرای درست پروژه های سبز، این دو متقابلا موجب تکامل و پیشروی یکدیگر می شوند و این امر به شکل یک سیکل پیش رونده موجب ارتقاء نهادها و پروژه ها میگردد.
در کتاب نیز ۵ فصل اول شامل تشریح کامل متدولوژی های انجام کار در این زمینه بوده و در فصل ششم مدل ارائه شده در ایران پیاده شده و به بررسی هر کدام از آن سه نهاد اصلی در کشور پرداخته شده است.
تمایز و تشابهات رویکرد این مدل با پارادایم حکمرانی در چیست؟ حکمرانی آب به سه حیطه اصلی موثر بودن، کارایی، اعتماد و مشارکت می پردازد و هر یک از این سه حیطه اصلی خود به چهار زیربخش تقسیم میگردد. در مدل کنونی به جای صحبت از حیطه ها و محدوده ها، سخن از نهادهای آبی و ابزارهای سیاست گذاری است. نهاد های آبی و ابزارهای سیاست گذاری عملگرهایی هستند که در محدوده ها عمل میکنند. نوع نگاه و نحوه مدل سازی و هدف آن بین مدل ارایه شده در کتاب و راهنماهای متعارف حکمرانی آب متفاوت است. در این مدل به این خواهیم پرداخت که شرایط کنونی نسبت به شرایط مطلوب چقدر فاصله دارد؟ و این فاصله را چگونه میتوان از میان برداشت.
این مدل برای کشور ایران چه نتایجی داشته است؟ بر اساس محتوای کتاب، حداکثر و حداقل امتیاز برای نهاد حاکمیتی آب در مدل ۶ و ۳ است، این در حالی است که امتیاز ۱/۹۱ به کشور ایران تعلق گرفت. در نهاد بازارگرا نیز با وجود اینکه سقف امتیاز موجود عدد ۵ و امتیاز مورد قبول عدد ۳ است، امتیاز کسب شده توسط کشور۱/۳۴ بوده است. در واقع مکانیسم بازار در کشور ما و در مقایسه با نهاد حاکمیت، ضعیف تر عمل میکند. در نهاد جامعه محور نیز امتیاز ایران ۰/۹۴ بوده و از دیگر نهادها ضعیف تر بوده است. بنابراین، متاسفانه ارزیابی های انجام شده نشان میدهد که بر اساس این مدل هیچ یک از سه نهاد حاکمیتی، جامعه محور و بازارگرا، نمره قابل قبولی در کشور ما کسب نکرده اند. در حقیقت، بر طبق پژوهش های انجام شده، این نهاد ها در کشور ایران به حدی تکامل نیافتند که منجر به تولید پروژه سبز در کشور بشوند، علاوه بر آن با وجود آنکه در سال های گذشته هزینه های زیادی به انجام پروژه های مختلف اختصاص یافته است، این پروژه ها نیز نتوانسته اند به شکلگیری نهاد های درست منجر شوند. همانطور که پیش تر ذکر شد در صورتی که نهاد و پروژه های انجام شده کارکرد درستی داشته باشند موجب تکامل و پیشرفت یکدیگر میشوند و پیشرونده خواهند بود. اما در شرایط کنونی در کشور ما، عملکرد نهادها به تعریف پروژه های درست نمیانجامد، پروژه ها نیز منجر به شکلگیری اتفاقات درست در منطقه نخواهند شد و در نتیجه، این اتفاقات نیز به شکلگیری نهاد های کوچک منطقه ای نمی انجامد و نهایتا سیستم به تکامل نمیرسد. بنابراین با این شیوه و ادامه روند پیش رو به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید. یکی از ویژگی های مهم این کتاب ارائه نقاط ضعف موجود در ممانعت از دستیابی به تکامل سیستمی، تشخیص سیکل معیوب و پرداختن به راهکارهای موجود است. به طور کلی میتوان اظهار داشت، در حال حاضر نقش آفرینی هر سه نهاد اصلی در کشور ما خارج از سطح پذیرفتنی است.
نقطه شروع برای گذر از این مرحله چیست؟ اولین قدم آن است که با توجه به آنکه در کشور نهاد حاکمیتی بیشترین امتیاز را در مقایسه با سایر نهادها دارد به لحاظ کیفی عمیق تر و بهتر کرد. نقشدهی نهادها برای کشور ایران باید بدین صورت باشد که ۴۰ درصد به حکومت ۳۳ درصد به بازار و ۲۷ درصد نیز به جامعه تعلق گیرد. علاوه برآن، ایجاد کارگروهها وکمیته های متفاوت برای هر یک از سه نهاد نام برده شده و ابزارهای سیاست گذاری آنها در شورای عالی آب و یا جای مناسب دیگر می تواند موثر واقع گردد. لازم به ذکر است، نقش این نهاد ها در کشورهای مختلف و بسته به میزان پیشرفته بودن آنها متغیر است برای مثال کشورهایی که در آن حاکمیت قوی مستقر است، توصیه مدل بر این امر است که از این نقطه قوت استفاده مطلوب گردد. بنابراین برای کشوری مانند ایران که از حاکمیت قوی برخوردار است، باید نقش نهاد حاکمیتی همچنان بالا بماند و به لحاظ وجود قومیت های مختلف نیز، بازار میتواند قدرت عمل مناسبی داشته باشد. همچنین به دلیل وجود فساد در جامعه ایران، نقش نهاد جامعه نیز باید هر چه سریع تر پر رنگ تر گردد. در حال حاضر، نقش جامعه کم است و این درحالی است که مهم ترین ابزار تاثیرگذاری جامعه مطبوعات و رسانه ها هستند که میتوانند حتی در مواخذهگری حاکمیت و در راستای بهبود این شرایط تاثیرگذاری بهسزایی داشته باشند. بنابراین، ایجاد بستر مناسب و آزاد برای مطبوعات و شفاف سازی در موضوعات مختلف را می توان به عنوان یکی از موثر ترین راه حل موجود در ایران برشمرد.
به عنوان سوال آخر، به نظر شما این نگاه به چه میزان در تصمیم گیری های مدیریتی شما اثربخش خواهد بود؟ نظام تصمیمگیری در ایران وابسته به یک شخص نیست و به شکل یک فرایند همه جانبه در حرکت است، بنابراین اگر در نظر داشته باشیم تا نظام تصمیم سازی را هدف مند و اصلاح کنیم، باید سه نهاد حاکمیتی، بازارگرا و جامعهمحور از اساس اصلاح گردد، اما ما همواره در تلاشیم تا جایی که میتوانیم به شکل فردی نیز در راستای این هدف اثربخش باشیم. بنابراین در جواب این سوال باید بگویم این کتاب برای تصمیم گیری های فردی بنده تاثیرگذار بوده است اما در روند کشور لازم است تا این نگاه علاوه بر اشخاص، به نهادهای مدیریتی و راهبردی نیز نفوذ یابد.