هنوز معلوم نیست چه کسی یا چه کسانی مجوز دادهاند تا ۵ کیلومتر سهم حقآبه دریاچه ارومیه را از مخزن سد نازلو بکشند تا تنها زمینهای کشاورزی کاهش نیابد که زمینهای جدید برای کشتهای پرآب بر هم شخم بخورد.
به گزارش زیست آنلاین، دریاچه که طغیان کرد، ۸۰-۷۰ رأس گوسفند روستاییان را با خود برد. هیچ یک از اهالی روستای بندری «آق گنبد» ارومیه نمیدانستند شمع عمر دریاچه «چی چست»(دریاچه ارومیه) رو به افول است. اهالی روستاهای تیمورلو، بهرام آباد، بوراچارلو، سرای و گمیچی هم! عصیان چی چست در هیچ کجای آذربایجان غربی ترجمه نشد، اما آن پنجهای که موجهای دریاچه ارومیه به جان دامها و ستون خانه هایشان انداخت، آخرین شعله آن بود. بلندترین شعله شمع عمرش قبل از خاموشی. آنطور که «رسول روحی» یکی از کشاورزان آق گنبد به «ایران» میگوید: «سال ۸۳ بود که دریا به روستایشان زد و بعد از آن پا پس کشید.» کلاه بلندی روی سرش گذاشته و چشم دوخته است به ساحل قایقهای بیمسافر وسط دریاچه. رد چین و شیارهای گوشه چشمانش، به بستر بیآب دریاچه ارومیه میرسد! آنقدر چشم دوخته است به چی چست که همه زیر و بمهایش را میشناسد. او میگوید: «بعد از آنکه دریاچه عقب کشید! آب دریاچه شور شد. حالا دارد خودش، خودش را با پر کردن حفرههایش میکشد.» خودکشی دریاچه ارومیه خیلی زود، بندر گردشگری «آق گنبد» را هم از رونق انداخت. پرندههای مهاجر را از سقف خانه اهالی پراند. خزانی چهار فصل را به جان باغهایشان انداخت. شوربختیاش هم باروری را از زمینهای کشاورزی آق گنبد و روستای ساحل نشین گرفت. زمینها بیبرگ و بار شدند! روحی میگوید:«الان در روستای ما آبی برای کشاورزی نیست. باد شور هم که میآید درخت هایمان را خشک میکند.» دیگر نه بادامی میکارند و نه گوجهای برداشت میکنند! او متهم ردیف اول خودکشی دریاچه را بارها در ذهنش به محاکمه کشانده است!انگشتش را به پشت سرش نشانه میرود، بدون اینکه نگاهش را به آن سو برگرداند. پلی که همه چیز را پشت سرش شکست! او پل روگذر شهید کلانتری را متهم ردیف اول مرگ دریاچه میداند و میگوید:«باعث اش همین پل است.» منظره روستا را هم زخم زدند. حالا جای خالی کوههای روستا، برای همیشه درد میکند. وی در ادامه میافزاید:«همه کوههای روستایمان را کندند و در دریاچه ریختند.» که انگار تکهای از تنش را قلوه کن و نمک سود دریاچه ارومیه کرده باشند! میگوید:«۵۰-۴۰کیلومتر از دریا را پر کردند.» پل شهید کلانتری حالا محل رفت و آمد ماشینهایی است که سرنشینان آن پرواز هیچ فلامینگویی را در حافظه ندارند و هیچ پلیکانی لحظهای را روی جسم آهنیها آرام نگرفته است! دیگر سرنشینان هیچ کشتی غول پیکری برای آق گنبدیها دست تکان نمیدهند. دریاچه هم سال هاست کلونی «فلامینگو»ها را به چشم ندیده! فلامینگوهایی که جانشان بسته به آرتمیای دریاچه بود اما یک روز آژیر قرمز را کشیدند و پهنه آبی شمال غرب ایران را از پروازشان خط زدند. حالا با تبخیر آب دریاچه، رسول و قایقهای تفریحیاش به گل نشستهاند. میگوید:«دیگر گردشگری به اینجا نمیآید.» تنها یک قایق با دو گردشگر در پهنه دریاچه ارومیه دیده میشود! از آن کشتی بزرگ که سالها پیش کنار پل روگذر لنگر انداخته بود هم خبری نیست. آن کشتی میتوانست مثل کشتی یونانی جزیره کیش، بهانهای برای حضور گردشگران شود اما آن بهانه هم نیست شد!
نمک دریاچه را به زخم بیکاری میزننددو مرد لاغر اندام که از دوربین و ضبط خبرنگاری گریزانند! بیل بیل از تن دریاچه نمک میکنَند و در گونی میکنند! تا زخم بیکاریشان درمان شود. هر بیل که به بستر رودخانه میخورد! چند بیل به ریزگردهای نمکی اضافه میشود. یکی از کارشناسان احیا هم در میان بهت همگان از صدور مجوز نمک برخلاف نظر کارشناسان محیط زیست خبر میدهد.نمکها بار همان کامیون میشود که روزگاری خاک را در دریاچه تخلیه کردند و راه تنفسش را بستند. این مرد روستایی اما «خوشه چینی» میکند. ریخت و قیافه اش به آنانی که مجوز خروج کامیونی نمکها را دارند، نمیخورد. آنها خرده نمکها را بار گونی میکنند تا سفرهشان از نان خالی نشود! هرچند از این خوشه چینی ناشادند و مدام میگویند:«ما شغلی نداریم و هیچ کس دیگر شغلی ندارد.» گرد و غبارهای نمکی که بلند شد، برگ و بار هم از باغ و زمین زراعی آنان ریخت. جوانان روستاها هم بیکار شدند. هرچند هنوز بیکار شدن کشاورزان چند روستا در میان ۵۵۰۰ هکتار زمین زراعی عددی نیست اما نمک زمینهای زراعی حوضه دریاچه را در سمت تبریز چنان زخم زده که کشاورزانش چهارتکبیر زدهاند بر هرچه که هست! گرد و غبار و کویری که به کمین همه باغها و کشاورزان نشسته است.
خداحافظی با خانههای شیروانیتومور بدخیم «بیابانی شدن» بهجان منطقه «جبل کندی» که افتاد تا ۱۳ کیلومتر از دریاچه ارومیه را خشکاند و پودر کرد. ماسه شنیها چون شبحی ترسناک به جان حوضه دریاچه افتادند. چند روستا خالی از سکنه شد؛ سکنهاش هم آواره شهرها به کارگری. جبل کندی به گفته «میرصمد سیدموسوی» مدیر دفتر منابع طبیعی آذربایجان غربی زمانی جزو بستر رودخانه بود. دو دهه طول کشید تا ساکنان فهمیدند تومور بدخیم جان سرزمینشان را گرفته. ارومیه را تا قبل از اینکه خوره کویر به جانش بیفتد «هلند» ایران مینامیدند. البته باغهای مرکباتش هم بیشباهت به باغهای مدیترانهای لبنان نیست! جبل کندی هماکنون همانند کویر «مصر» و مرنجاب است. در جبل که قدم می زنی تا ساق پا توی ماسههای شنی میروی. روی رملهای ماسهای، هر لحظه منتظری صدای جرس کاروان شترها به صدا درآید. تا چشم کار میکند، بیابان در بیابان است. با چشم مسلح هم سراب هیچ دریاچه دیده نمیشود! پای هر بوته «قره داغ» که سال ۹۴ توسط سازمان جنگلها، منابع طبیعی و آبخیزداری برای تثبیت بیابان کاشت، چند تُن گرد و غبار جمع شده! میگویند باد منطقه دیوانه است. هر دفعه از سمتی زوزه میکشد! بادی که نه کسی را به وسعت تشکیل برگها میبرد و نه به کودکی شور آب ها! شن باد، بر شن باد میکوبد و خزان به جان بهار و تابستان باغ ها می اندازد. منابع طبیعی ۱۲ کیلومتر بادشکن از چوب گز ساخته است که تا به امروز توانسته توان از بلند شدن ماسههای کویری را بگیرد! زخم را شستهاند و پانسمان کردهاند اما خود هم میدانند برای درمان کافی نیست. «سرطان کویر» متاستاز کرده و به قلب دریاچه زده است. هر روز بخش بیشتری را مبتلا میکند هرچند هنوز همه کشاورزان حوضه دریاچه ارومیه آن خبر تلخ کویری شدن باغهای جبل کندی و آق گنبد را نشنیدند اما قصه به کشاورزان ۸ روستای «اسماعیل آقا»، «تازه کند جنیزه»، «یورقانلو»، «بالو»، «آزادگان»، «حاجی آباد»، «زینالو» و «قره حسنلو» که میرسد فرق می کنند. آنها هنوز وقت دارند تا زمینها، زندگی و کارشان را نجات بدهند. برخی از آنها به «ایران» میگویند:«چهار سال است بهدنبال آب جاری هستند.» یکی از آنها میافزاید: «ما سد نمیخواهیم، چاه هم نمیخواهیم. به ما آب لوله کشی بدهند.» آنها انجمنی بهنام «آب بران» تشکیل داده و تعهد کردهاند در صورت تأمین آب لوله کشی، پروانه چاه ها را در اختیار ستاد احیا قرار بدهند. بهگفته یکی از آنها چاه اصلاً ارزش ندارد، آهک دارد و به درد کشاورزی نمیخورد. کشاورز قره حسنلویی هم میگوید:«ما یک مخزن برای نگهداری آب میخواهیم. چهار ماه آب را به ما بدهند، هشت ما هم به دریاچه ارومیه بدهند.» آنها با ۳۶ حلقه چاه آب، ۱۲۰۰ هکتار زمین کشاورزی را آبیاری میکنند. میگویند:«حاضرند پروانه چاهها را به ستاد بدهند و چاهها را هم کور کنند به شرط آنکه با لوله، آب به زمینهای آنها برسد.» کشاورزان این روستاها برای آبیاری قطرهای ۳۵۰ هکتار هم اعلام آمادگی کردهاند. در این روستاها انگور و سیب میکارند. به گفته این کشاورزان، لوله کشی این زمینها ۱۱ میلیارد هزینه میخواهد که یک میلیاردش را کشاورز میدهد و ۱۰میلیاردش هم در تعهد دولت است. ستاد احیا هم قبول کرده است. اما مشکل این روستاییان از سرچشمه آب میخورد. یکی از کشاورزان زینالویی میگوید: «اجازه نمیدهند آب پایین بیاد.» او میگوید: «نهری که آب را به پایین میآورد سنتی است. اگر ۱۰ متر مکعب آب از سرچشمه رها شود وقتی به اینجا میرسد، نیم مترمکعب آب نیست.» به گفته آنها، آب سهم آنها را اهالی بالادست برداشت میکنند و روی کوهها شلیل و هلو کاشتهاند. مشکل سرقت آب به همین جا ختم نمیشود! «فرهاد سرخوش» مدیر استانی ستاد احیای دریاچه ارومیه از پنج کیلومتر لوله آب دزدی خبر میدهد که این بار هم ستاد احیا از طریق تصاویر هوایی متوجه آن شدهاند. ۵ کیلومتر لوله آبی که البته نمیتواند برای یک کشاورز ساده باشد! اما هنوز معلوم نیست چه کسی یا چه کسانی مجوز دادهاند تا ۵ کیلومتر سهم حقآبه دریاچه ارومیه را از مخزن سد نازلو بکشند تا به گفته سرخوش نه تنها زمینهای کشاورزی کاهش نیابد که زمینهای جدید برای کشتهای پرآب بر هم شخم بخورد. چیزی که او از آن به ظلم به محیط زیست و دریاچه ارومیه یاد می کند. این آب دزدیها تنها یکی از دلایل متاستاز شدن سرطان کویری در «هلند» ایران است.