در چند هفتهی گذشته، خبر مرگ یک پلنگ ماده که از بچگی (مرداد ۱۳۹۳) در ادارهی کل محیط زیست استان گلستان (شهر گرگان) نگهداری میشد و در شهریور ۱۳۹۵ در پارک ملی گلستان رها شد، به خبری داغ بدل گردید.
زیست آنلاین : این پلنگِ رهاشده فقط ۳۵ روز در طبیعت زنده بوده، اما مسوولان در ادارهی کل محیط زیست گلستان، خبر مرگ آن را حدود یک سال بعد اعلام کردهاند که این پنهانکاری بحثهای زیادی را برانگیخت، تا آنجا که اسماعیل مهاجر مدیرکل محیط زیست گلستان ناچار به استعفا شد.
سرگذشت غمبار این پلنگ که به همراه یک توله پلنگ نر، در سال ۹۳ در جلوی ادارهی محیط زیست کردکوی رها شده بود، گوشهای از وضع کنونی حیات وحش ایران را نشان میدهد؛ جانوران زیبایی که هر یک نشان باشکوهی از تنوع شگفتآور خلقت هستند و حق تاریخیشان در زیستن در این سرزمین بس بیشتر از ما انسانها است، یا با طعمههای مسموم و گلوله کشته میشوند، یا در جادههای بیحفاظ و بیگذرگاه در زیر خودروها لِه میشوند، یا از ترس سگهای بیشمار گله نمیتوانند به آبشخورها نزدیک شوند، یا زیستگاههایشان در طرحهای عمرانی بیملاحظه نابود میشود، و یا مانند این دو توله پلنگ، بازیچهی آدمهای هوسبازی میشوند که آنها را از زیستگاهشان جدا و جلوی ادارهی محیط زیست یا جایی دیگر رها میکنند. در این زمینهها بسیار سخن گفته شده که در اینجا موضوع بحث ما نیست؛ میخواهیم به این بپردازیم که چرا در آمریکا و آلمان و روسیه و چین و حتی عمان و امارات، تجربههای موفق معرفی دوبارهی گونههای حیات وحش به زیستگاه طبیعی وجود دارد، اما در ایران نه؟!
البته، در این کشورها هم نابودی گونهها و حتی نسلکشیِ سازمانیافتهی جانوران (که به نظر میرسد هیچگاه در ایران نداشتهایم) وجود داشته است(۱):
برای مثال میتوان از گوزن اِلک شرقی (Eastern Elk) یاد کرد که هنگام ورود اروپاییان به قارهی آمریکا، گلههای بیشمار آن در شرق این سرزمین، از کانادای جنوبی تا جورجیای مرکزی و لوییزیانا، و به سمت غرب تا رودخانهی میسیسیپی میزیستند. این جانور عظیم که وزنش به نزدیک پانصد کیلوگرم و قدش تا شانه به حدود دو متر میرسید و شاخهایی با بیش از دو متر ارتفاع داشت، از انسان چندان هراسی نداشت و همین سبب شد که گروه گروه شکار شود. در سال ۱۸۷۷ آخرین الک شرقی در پنسیلوانیا شکار شد و پس از آن دیگر این جاندار باشکوه دیده نشد(۲).
در روسیه هم در دههی ۱۸۸۰ شکاربانانِ یک قرق دویست هزار هکتاری در شمال غربی قفقاز بزرگ که برای شکارچیان دربار تزار ایجاد شده بود، «پلنگ ایرانی» را گونهای زیانکار اعلام کردند و برنامهی ریشهکنی آن را پی گرفتند تا بیزون قفقاز و مرال و شاموآ که گونههای مورد علاقهی شکارچیان بودند، حفظ شود. هرچند در سال ۱۹۴۹ ببر و پلنگ آمور، گونههای حفاظت شده اعلام شدند، اما پوشش حفاظتی نه در آسیای میانه و نه در قفقاز شامل پلنگ ایرانی نگردید. تااوایل دههی ۱۹۹۰ نسل پلنگ در غرب قفقاز بزرگ، نابود شد و تنها شمار اندکی در کوهستانهای مرتفع داغستان و چچن و اینگوش، با بهره جستن از دورافتادگیِ زیستگاه و شاید شرایط جنگ، به زندگی مخفیانه خود ادامه دهند.
در چین نیز، در نیمهی اول سدهی بیستم، نسل ببر جنوب چین به علت شکار و تجاوز به زیستگاهها رو به نابودی رفت و پس از انقلاب هم کسی پروای این موضوع را نداشت تا آن که در سال ۱۹۷۹ این گونه حفاظتشده اعلام شد. البته این حمایتِ کاغذی نتوانست ادامهی زیست گونه را در طبیعت ممکن سازد و امروزه فقط چند تایی ببر در باغوحشها باقی مانده که به علت «درونگشنی» دچار ضعف در باروری هستند.
اما، در کشورهای یادشده، هرگاه که برنامههای معرفی دوبارهی یک گونه به زیستگاه، یا تکثیر و رهاسازی در طبیعت بهصورت اصولی پیگیری شده، نتیجهی مطلوب به دست آمده است:
در آمریکا، پس از نابود شدن الک شرقی، «کمیسیون شکار ورزشی پنسیلوانیا» که در حدود ۱۸۹۵ تشکیل شد، تصمیم گرفت که زیرگونهی الکِ کوههای راکی (در غرب ایالات متحده) را بهجای الک شرقی به زیستگاههای پنسیلوانیا معرفی کند. در سال ۱۹۱۳ پنجاه رأس الک کوههای راکی به بهای هر رأس سی دلار از پارک ملی یلوستون خریداری و به پنسیلوانیا منتقل شد. در سال ۱۹۲۶ تعداد ۱۷۷ گوزن راکی در ده بخش پنسیلوانیا رها شدند که از آن میان ۹۹ رأس دیگر از یلوستون بد و مابقی از گلههای پرورش یافته. امروزه، جمعیت الک در پنسیلوانیا به ثبات (حدود ۸۰۰ رأس) رسیده و در چند ایالت شرقی دیگر مانند نیویورک و ویرجینیا هم این علفخوار به زیستگاههای طبیعی معرفی شده است(۳). در این کشور، مدیریت درست و همکاری دستگاههای دولتی با شکارچیان و حفاظتگرایان توانست دستاورد را در پی داشته باشد.
در روسیه، کارشناسان آکادمی علوم از سال ۲۰۰۵ در یک همکاری واقعی با کارشناسان سازمان جهانی حیات وحش (WWF) برنامهی درازمدتی را برای معرفیِ دوبارهی پلنگ ایرانی به قفقاز آغاز کردند(۴). از سال ۲۰۰۹ این برنامه مورد حمایت رییس جمهور ولادیمیر پوتین و وزارت منابع طبیعی و محیط زیست روسیه قرار گفت و با توجه به در پیش بودن المپیک زمستانی که قرار بود در سوچی برگزار شود، ابتدا مدیریت زیستگاه مورد نظر با حمایت شرکتهای حامی بازیها تقویت شد تا علفخواران منطقه فزونی یابند. سپس با حمایت WWF یک مرکز برای تغذیه و آمادهسازی پلنگهایی که میبایست رها شوند، در نزدیکی سوچی تأسیس شد. پس از آن، دو پلنگ نر از ترکمنستان و دو پلنگ ماده از ایران، و کمی بعد دو پلنگ از باغ وحش لیسبون به این مرکز آورده شد. تا سال ۲۰۱۴ تعداد ۱۶ توله پلنگ در این مرکز به دنیا آمدند و نخستین بار در روز ۱۳ جولای ۲۰۱۶ سه پلنگ که به سن بلوغ رسیده و برای شکار در طبیعت آماده شده بودند، در منطقه رها شدند.
در چین، مجموعه برنامههای نجات و تکثیر پاندا چنان موفق بوده که تصویر پاندا به نماد سازمان جهانی حیات وحش بدل شده (گو این که رهاسازی پاندا در طبیعت صورت نگرفته و حفظ زیستگاههای طبیعی آن هم موفق نبوده است).
در شبهجزیرهی عربستان، در اوایل دههی ۱۹۷۰ نسل اُریکس در طبیعت منقرض شده بود اما در چند باغ وحش و قرق خصوصی تعدادی باقی مانده بود که با همکاری باغ وحش فونیکس آمریکا تکثیر شد و در همان دهه به عمان و امارات انتقال داده شد. برنامهی معرفی دوبارهی اریکس عربی چنان موفق بوده که از این جانور بهعنوان نخستین گونهای یاد میشود که «منقرض در طبیعت» اعلام شد، اما اینک فقط در ردیف «گونههای آسیبپذیر» دستهبندی میشود. در سال ۲۰۱۱ برآورد شد که حدود هزار رأس اریکس در زیستگاههای طبیعی خود، و شش تا هفت هزار تا در اسارت در نقاط مختلف جهان وجود دارند.
چه چیزی سبب میشود که برنامههای نجات گونههای حیات وحش ایران و معرفی دوبارهی آنها به طبیعت با موفقیت همراه نباشد؟
در کشورهایی که در این برنامهها موفق بودهاند، کارشناسان حیات وحش از شکست مدیران پیشین درس گرفته و بجای دوبارهکاری و محکوم کردن دیگران یا نگهداری گونهها در پشت حصار،با درسآموزی از تجربههای گذشته و بهکاربستن دانش نوین،کار احیای نسل را پی گرفتهاند. در ایران اما، یک شکست (مثلاً همین مرگ پلنگ رهاشده) دستمایهی کوبیدن رقیبان سیاسی یا گروکشیهای جناحی میشود. در آن کشورها، همکاری بین دستگاههای مختلف، و همکاری فنی با کشورهای خارجی، موضوعی پذیرفتهشده و به دور از شعارزدگی استو تابع قهر سیاسی با کشورهای دیگر نیست. در آنجا اگر قرار است پلنگ معرفی شود، ابتدا سازمانهای معتبر جهانی را خبر و زیستگاه را آماده میکنند، و نه آن که دو ببر سیرک را بگیرند و در قفس نگه دارند و بگویند که میخواهیم نسل ببر مازندران را احیا کنیم! در اینجا طرح احیای ببر بهانهای میشود برای سفرهای پرشمار رییس سازمان به خارج، گرفتن بودجه و ریختوپاش آن؛ در آنجا بودجهی طرح را حامیان بازیهای المپیک میدهند. در اینجا، پس از پنجاه سال هنوز گوزن زرد در قفس یا فضای شبهقفس نگهداری میشود، در آنجا اِلک ظرف چند دهه در یک زیستگاه طبیعیِ جدید به جمعیتی باثبات میرسد. حتی چند کشور تازه به دوران رسیده، این درک را یافتهاند که نجات یا حفظ یک گونهی شاخص مانند اُریکس، اعتباری برایشان به حساب خواهد آمد؛ در اینجا اما «چهار تا گورخر» در منطقهی حفاظتشدهی بهرام گور، «مانع توسعهی استان» خوانده میشود.
در اینجا، برای نجات یوزپلنگ از انقراض، میلیونها دلار کمک خارجی و بودجههای فراوان داخلی صرف شده و بیش از ده سال سروصدا شده، اما دستآخر معلوم میشود که تعداد یوزها احتمالاً کمتر از دورهی پیش از آغاز طرح نجات است. و در همین حال، کونهبینانه و خودخواهانه، نام جعلی «یوز ایرانی» را بر یوز آسیایی گذاشتهایم و از دادن یوز به هندیها (با آن پیشینهی خوب در حفظ شیر ایرانی) خودداری میکنیم تا مبادا کسانی یافت شوند که با نجات این حیوان از انقراض، نشان دهند که کارشناسان و «دانشمندان» خودی، ناکارآمد و فرصتطلب و بودجهخوار بودهاند.
لازم است برای احیای حیات وحش خود، از تجربههای جهانی استفاده کنیم و هرجا لازم است کار را به دست خارجیان بسپریم؛ بیگانههراسی ما شبیه به ترسی است که نجبای روس در اواخر قرن شانزدهم از فرانسویان داشتند و از روی ترس و غرور پیشنهادهای سرمایهگذاری فرانسویان را رد میکردند.
پینوشت
۱) در نوشتاری با عنوان «نگاهی به کشتار پرندگان در درازنای تاریخ»، خبرآنلاین ۵/۳/۱۳۹۶، اشارهای به این موضوع داشتهایم.
۲) بنگرید به: «History of the Eastern Elk» در: http://www.wideopenspaces.com/history-eastern-elk-now/
۳) همان منبع
۴) بنگرید به: «Persian Leopards Return to Caucasus» در: https://www.worldwildlife.org/stories/persian-leopards-return-to-caucasus