هرکس که خود را به بیارزش شمردن زندگی هرگونه موجود زندهای عادت داده باشد، در معرض خطرِ رسیدن به ایدهی بیارزش بودن زندگی انسان نیز قرار میگیرد.(آلبرت شویتز)
در سالهای اخیر مکرّراً شاهد تکرار تلخترین صحنههای ممکن، از رفتارهای ظالمانه و دیوانهوار با حیوانات گرفته تا این روزها برخوردهای خشونتبار و غیراخلاقی با کودکان در کشورمان بوده و هستیم. خبرها و صحنههایی که اغلب شنوندگان و بینندگان را به فکر فرو میبرد و دچار بهت و حیرت میکند که چطور انسانی که قلب و روح دارد، قادر است چنین حدّی از خشونت را در کمال خونسردی و رضایت خاطر به نمایش بگذارد. امّا قریب به اتّفاق جامعه، با نفوذ و گسترش دامنهی تحلیلهای روانشناسانه در روزمرگیهای مردم، در درون خود بر این نکته اذعان دارند که این مایه از رفتارهای خشونتآمیز و غیرمنتظره، بیتأثیر از عدم سلامت روانی نبوده و بدون تحقیق هم میتوان حدس زد که مرتکبین این جرایم هولناک، از گذشته، محیط و بستر زندگی سلامتی برخوردار نبودهاند.
مطالعهی ملیزا ترولینگر، وکیل مدافع امریکایی فعالِ حقوق حیوانات در سال ۲۰۰۱، نشان میدهد که شاهد یا قربانی خشونتهای خانگی بودن، میتواند علّت و معلولِ حیوانآزاری قرار گیرد. جالب است بدانید که اساساً تاریخچهی تبدیل شدن وضعیت حمایت از حقوق کودکان به وجههای رسمی و حقوقی، از یک مؤسسهی حمایت از حقوق حیوانات آغاز شد(!)؛ هنری برگ در سال ۱۸۶۶ انجمن آمریکایی «جلوگیری از آزار و اذیت حیوانات (ASPCA)» را تأسیس کرد. در سال ۱۸۷۴، بِرگ و البریج گرِی که وکلای مدافع این انجمن بودند، توانستند با موفقیت دادخواستی مبنی بر دور کردن «ماری اِلن ویلسونِ» هشت ساله از خانهی ناامن و پر از خشونتش ارائه کنند. چند ماه بعد، نخستین نشست انجمن پیشگیری از خشونت نسبت به کودکان در دفتر ASPCA برگزار شد.
در موارد بسیاری، اسنادی مبنی بر اینکه قاتلان زنجیرهای قبل از این که به سراغ مردم بیایند، حیوانآزار بودهاند به ثبت رسیده است. جفری داهمِر، آلبرت دی سالوو، تِد باوندی و دیوید بِرکوویتز(قاتلان معروف امریکایی)، همگی بر آزار و اذیت، مثله کردن، کتک زدن و شکنجه و کشتن حیوانات در جوانی خود اذعان داشتهاند. اغلب ارتباطی بین نوجوانانی که حیوانات را کشته یا مورد آزار و اذیت قرار دادهاند و کسانی که مردم را مورد تهاجم قرار داده یا اقدام به آدمکشی کردهاند وجود دارد. همکلاسیهای اریک هریس و دیلان کیلبولد(قاتلان امریکایی) گزارشهایی مبنی بر دست و دلبازی آنها در خشونت با حیوانات داده بودند و لوک وودمن ۱۶ ساله که ابتدا مادرش را به ضرب چاقو و سپس دو همکلاسیاش را با شلیک گلوله به قتل رساند نیز در خاطرات خود در مورد ضرب و شتم، کشتن و سوزاند سگ اسپارک خود نوشت و از این عمل به عنوان «زیبایی حقیقی!» یاد کرد.
در مطالعات مورد استفاده در این پژوهش حتّی گاهی نشان داده است که افراد سوءاستفادهگر در موارد خشونتهای خانگی، آزار و اذیت و یا تهدید به آزار و اذیت و کشتن حیوانات خانگی مورد علاقهی قربانیان را وسیلهای برای وادار کردن آنها به تسلیم در برابر امیال خود قرار دادهاند. در کشورمان نیز طبق آماری که امیر سبزی –عضو دیدهبان حقوق حیوانات- نقل کرده است، ۶۵ درصد مجرمانی که به جرم ضرب و جرح و قتل بازداشت شدهاند، در پروندهی خود سابقهی حیوانآزاری داشتهاند. این آمار در میان قاتلان زنجیرهای به ۴۶ درصد و در میان مجرمان خشونت علیه زنان، به ۸۲ درصد و در میان مجرمان خشونت علیه کودکان به ۸۸درصد میرسد.
آمارها و تحقیقات انجام شده، در کنار همهی انتقادهایی که به ضعف حقوق و قوانین حمایت از حیوانات وارد است، این نکته را بیش از پیش برجسته میکند که بستر سلامت خانواده، و پرورش روحیهی طبیعتدوستی و مهربانی با حیوانات در کودکان، تا چه اندازه در تربیت نسلهایی با سلامت روانی و در نتیجه کاهش آسیبهای اجتماعی مؤثر است. در واقع، بخش قانونی مسئله، زمانی اهمیت پیدا میکند که جرمی اتفاق افتاده و کار از کار گذشته است، در حالیکه آموزش همزیستی با طبیعت به کودکان در خانواده و مراکز آموزشی نظیر مهدهای کودک و مدارس، به خصوص مدارس طبیعت، میتواند جنبهی پیشگیرانه داشته و از وقوع امثال این جرایم و اثرات منفی عمیقی که به روح جامعه وارد میکند جلوگیری نماید./ منبع: ساحت زیست