تاریخ انتشار :شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۴:۳۰
کد مطلب : 78546
مساحت کلی مناطق دارای آبخوان که امکان ذخیره آب در آنها وجود دارد، تقریبا سه برابر این ۱۴ میلیون هکتار، یا به عبارتی یک چهارم مساحت کشور است. بر اساس محاسبات انجام شده، می‌توان به اندازه ۵ برابر کل بارش سالانه کشور را در آبخوان‌های ایران ذخیره کرد.
تاریخچه مستند آبخوان‌داری به قلم فرزند آبخوان‌دارباشی ممالک محروسه
به گزارش زیست آنلاین، آنچه امروز به آبخوان‌داری معروف است، روزگاری پخش سیلاب خوانده می‌شد. ماجرا به سال ۵۸ بازمی‌گردد وقتی آهنگ کوثر، پدر نویسنده این مطلب، متوجه شد که مقام‌های وقت می خواهند دستش را در دولت جدید بند کنند. او که از هرچه مقام و پشت میزنشینی متنفر بود،  با گروهی کوچک از کارشناسان و بولدوزررانان به نورآباد ممسنی رفت تا در منطقه جونگان، طرح  پخش سیلاب بر رسوبات دانه درشت را اجرا کند. بولدوزر اصلی، یک د-۵ کاترپیلار ساخت ۱۹۴۵ بود که مرحوم محمد پاشالی از سیستم سیم و کابل قدیمی به یک گاو نر هیدرولیک تبدیلش کرده بود. اسم این بولدوزر را «ورزاو» (گاو نر) گذاشتند. گروه ۵ نفره‌ای که از موسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع آمده بود، «۵ تن آل ورزاو» نامیده شد.(۱)

من هم شاهد کوچک آن روزگار هستم. دانش آموز کلاس پنجم دبستانِ ارمغان سخن گیشای تهران بودم و راهی مدرسه ابتدایی ایزدی در نورآباد شدم. خیلی از روزها همراه پدر و همکاران به روستای پودنک در منطقه جونگان، حدود ۱۵ کیلومتری شهرستان نورآباد می‌رفتیم. از آنجا سر کانال‌هایی که باید با بیل زاویه‌دار بولدوزر درست می‌شد،‌ مهندسان مشغول نقشه‌برداری برای ایجاد کانال آرامش و تعیین نقاط تراز برای بقیه کانال‌ها بودند و درگیر محاسبه برای تعیین اختلاف ارتفاع  کانال‌های اول و دوم و سوم.

کاری که می‌خواستند بکنند، این بود که با آرام کردن سیلاب مخرب، سرعتش را بگیرند و کمک کنند بخش قابل توجهی از سیل درون زمین نفوذ کند تا سطح آب زیرزمینی بالا برود و از شسته شدن  خاک هم جلوگیری شود. کندن این کانال‌ها برای آن بود که با انحراف رودخانه سیلابی که از کوه می‌آمد، سرعتش را بگیرند و هم مانع تخریب اراضی کشاورزان شوند و هم بر ذخیره آبخوان(۲) منطقه بیفزایند.

اوایل، روستائیان جونگان مشکوک بودند که چطور یک دکتر غیرپزشک حاضر شده با یک گروه متشکل از مهندسان و بولدوزرسواران به آن منطقه محروم برود، همه سختی‌ها را به جان بخرد و زیر باران و تگرگ و سوز سرد زمستانی  برای روستاییان کاری کند و سهمی از زمین‌ها یا آب هم نخواهد. پیران محلی دکتر کوثر را «دکتر کلو» (دکتر دیوانه) می‌خواندند. خانواده دکتر کلو هم راهی جونگان شد  و مدتی در کاروان زندگی می‌کرد. مدتی در پودِنَک و بعد هم در ده شور. پسر ۱۱ ساله‌اش بخشی از سال تحصیلی ۶۰-۵۹ را به مدرسه راهنمایی دم‌قنات رفت که در ۴ کیلومتری ده شور بود. بعضی هم برای احترام او را «مهندس کوثری» می‌خواندند، چون اعتقاد داشتند فامیل هر کسی باید با «ی» تمام شود. جالب اینکه نام خانوادگی افراد منطقه، «شهریور» بود که «ی» نسبت هم نداشت!

روزی از ده شور راهی مدرسه بودم که یکی از کشاورزان محل که در ۷۰-۶۰ متری جاده خاکی ایستاده بود، قیافه غریب مرا دید و فریاد زد: «هی کُرو! تو کُر کی‌ای؟» (آهای پسر! تو پسر کی هستی؟) من هم فریاد زدم: «مو کُر بومُم» (پسر بابام هستم!). گفت: «دونُم! بوت کیه؟» (می‌دانم! بابات کیه؟) گفتم: «مهندس کوثری!» خندید و گفت: «فهمِسُتم! مِث خوش کَلویِ‌ی!» (فهمیدم! مثل خودش دیوانه ای!)شاید هم راست می‌گفت!

آن زمان، گروه پخش سیلاب دنبال این بودند که آب نسبتا کم رود «شور» قبل از آنکه به وسیله سازند گچساران نمک‌سود شود را با لوله‌هایی که در بوشهر زنگ می‌زد به بالای مزارع شیبدار روستائیان ده شور برساند. همان زمان بود که کار با نقشه زمین‌شناسی را یاد گرفتم و فهمیدم سازند گچساران اگر در جایی ظاهر شد، دردسرهای خودش را تحمیل می‌کند! چیزی که سازندگان سد گتوند به آن توجه نکردند!

آن زمان، مادرم که زندگی راحت در گیشا را رها کرده بود تا پدرم را همراهی کند، برای گروهی از رانندگان بولدوزر و کارشناسان غذا درست می‌کرد. او که شاید روزگاری از دیدن سوسک می‌ترسید، اگر موقع پوست کندن سیب زمینی و یا کدو، ناگهان رتیل یا عقربی کنار دستش می‌دید، خیلی بی‌خیال با چنگال بلندش می‌کرد و پرتاب می‌کرد اندکی دورتر. تازه باید حواسش جمع دختر یک سال و نیمه‌اش هم ‌بود که از خوردن حشرات و امتحان کردن جک و جانورهایی کوچک هم بدش نمی‌آمد.

تاریخچه آبخوان داری

 

در جونگان، گاهی با D۵ و گاهی با D۴ نسبتا جدیدتری که به پروژه اضافه شده بود، به خیال خودم به پخش سیلاب کمک می‌کردم و کانال می‌کندم. البته کانال‌های یک پسر بچه ۱۰-۱۱ ساله آن هم بدون توجه به نقشه‌برداری‌ها برای تعیین خطوط تراز، حتماً باید به وسیله بقیه اصلاح می‌شد!

پخش سیلاب بر روی رسوبات دانه درشت یواش یواش در مناطق دیگری انجام شد که مهم‌ترینش در دشت خشک گربایگان فسا بود. گربایگان دشتی کم بهره بود که مردان روستاهایش اندک اندک راهی  امیرنشین‌های حاشیه خلیج فارس می‌شدند و «فعلگی» می‌کردند تا پولی بیشتر نصیب خانواده‌هایشان شود.

بحث و منطق کلی این بود که با مهار سیل رودخانه بیشه زرد که در بیشتر روزهای سال خشک بود و تنها موقع باران طغیان می‌کرد، بتوان هم آب را در دل زمین ذخیره کرد و هم مواد آلی و معدنی آمده از کوه را روی زمین پخش کنند و روند فرسایش و بیابانی شدن را با ایجاد لایه‌ای نازک از رسوب متوقف کنند. رانندگان بولدوزر که هنر هدایت و کار با بولدوزر را از محمد پاشالی آموخته بودند، با بولدوزرهای جدیدتری که به پروژه اضافه شده بود، پا به پای او کار می‌کردند.روی پشته‌ها و کانال‌ها نهال اوکالیپتوس کاشته بودند که هم فضای منطقه را سبزتر کرده بود و هم مانعی برای شسته شدن کانال‌ها به حساب می‌آمد. فاصله میان کانال‌ها هم تبدیل به مرتعی سرسبز شده بود و به عبارتی، خاک تازه تشکیل شده هم تثبیت شده بود. همین تغییر اقلیمی کوچک و  محدود، باعث بازگشت حیات وحش پراکنده شده منطقه به محدوده اجرای طرح شد.(۳)

من دو تابستان داغ را در گربایگان به عنوان کارآموز سپری کردم. هوا آنقدر گرم بود که زیر آفتاب عملاً عرق نمی‌کردیم، چرا که عرق هنوز تشکیل نشده تبخیر می‌شد. می‌شد روی بدنه لندرور گروه، نیمرو درست کرد. در سایه، هوا چیزی بین ۴۰ تا ۵۰ درجه سانتیگراد بود. شب‌ها روی سر کاروان می‌خوابیدیم و جای‌تان خالی یک‌بار دسته‌ای گرگ گرسنه در یک نیمه شب مهتابی تابستان، یک الاغ ماده و باردار را شکار کردند و ما بدون هیچ وسیله‌ای برای نجات جان آن الاغ بیچاره، با وحشت شاهد دریده شدنش بودیم. یک فیلم راز بقا را در فاصله ۱۰ متری تماشا می‌کردیم و البته خرناسه کشیدن گرگ‌ها ما را از هرگونه تکان خوردن از بالای سر کاروان بر حذر می‌داشت. این خاطره از این منظر برایم مهم است که به خاطر تغییر وضعیت فضای سبز منطقه، جانورانی که زمانی ریشه در آنجا داشتند، به گربایگان بازگشتند، از جمله آهو، هوبره، عقاب، شاهین، گرگ، شغال، گراز و البته به گفته یکی ازاهالی منطقه، پلنگ.

اما اثر انسانی مهم ماجرا چه بود؟ با مهار سیلاب‌های فصلی رود بیشه‌زرد، بخشی از آبی که بعد از گربایگان ابتدا راهی منطقه جهرم و سپس خلیج فارس می‌شد، در آبرفت‌های گربایگان ثبت و ضبط شد. حجم آب‌های زیرزمینی منطقه، بیشتر شد و آب هم شیرین‌تر. حالا روستائیانی که چاه‌های‌شان خشک شده بود، آب داشتند. خبر به همان مهاجران گربایگانی ساکن حاشیه خلیج فارس رسید و خیلی‌های‌شان به منطقه برگشتند و با آبی که در اختیارشان بود، آنقدر کاشتند و داشتند و برداشتند که ثروتمند شدند و فعلگی برای شیوخ عرب به فراموشی سپرده شد. از روی تعداد وانت‌های ژاپنی‌ برخی از روستائیان می‌شد فهمید  که فزونی آب زیرزمینی چقدر زندگی‌شان را تغییر داده است. آمدن زنبور عسل به منطقه هم از اتفاقات مثبت بود و پرورش عسل به فکر برخی از کارشناسان رسید. برخی هم خشک کردن میوه‌ها را در هوای داغ منطقه آزمودند که نتایج بسیار خوبی داشت.

 

 

 

 

آبخوان

گربایگان تبدیل به آموزشگاهی علمی و تجربی شد و کارشناسان مختلف حوزه آب و خاک راهی منطقه می‌شدند تا با چشمان خودشان ببینند که می‌توان با هزینه‌ای بسیار کم، سیلاب را مهار کرد و به آبخوان افزود و البته با یک تیر، ده‌ها نشان زد. در ابتدای دهه هفتاد محاسبه شد که به ازای هر ۴ هکتار آبخوان‌داری، می‌توان یک شغل جدید ایجاد کرد، حالا از چوب‌بری بگیریم تا زنبورداری و تولید گیاهان مختلف و … بر اساس مطالعات انجام شده، آبخوان‌داری را حداقل می‌توان در مساحتی فراتر از ۱۴ میلیون هکتار اجرا کرد. چیزی در حدود یک دوازدهم مساحت ایران.

این ۱۴ میلیون هکتار و خرده‌ای، مخروط‌های افکنه و کوهپایه‌های متشکل از رسوبات دانه درشتی است که بهترین محل ذخیره آب در زیر زمین محسوب می‌شود. نکته مهم این است که این آب، به راحتی آب ذخیره شده در مخزن سدها، تبخیر نمی‌شود. کیفیت آب‌های زیرزمینی را بالاتر می‌برد و عملا آب پس‌انداز شده برای آیندگان هم خواهد بود. مساله دیگر، تغییرات مثبت زیست محیطی ناشی از اجرای طرح‌های آبخوان‌داری است که می‌تواند به شکلی بسیار محدود هوای یک منطقه را تغییر دهد.

البته این محاسبه خیلی تنگ‌نظرانه‌ای است! مساحت کلی مناطق دارای آبخوان که امکان ذخیره آب در آنها وجود دارد، تقریبا سه برابر این ۱۴ میلیون هکتار، یا به عبارتی یک چهارم مساحت کشور است. بر اساس محاسبات انجام شده، می‌توان به اندازه ۵ برابر کل بارش سالانه کشور را در آبخوان‌های ایران ذخیره کرد.

این متن قرار بود در ۸۰۰ کلمه تقدیم خوانندگان شود. تازه خیلی از جزئیات دراماتیک ماجرا را حذف کرد‌ه‌ام، از جمله زیراب زنی‌ها علیه دکتر کوثر و تیمش، از سوی مقام‌های وزارت کشاورزی و کسانی که حس می‌کردند بیش از حد کار کردن یک آدم تازه از آمریکا آمده، بیکاری و کار نکردن آنها را زیر سوال می‌برد. از فشارهایی برای بردن بولدوزرها برای اینکه طرح متوقف شود، نرساندن نهال‌ها، مشکل سوخت، از دعواهای وزارت جهاد و وزارت کشاورزی بعد از جدایی موسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع از وزارت کشاورزی، از ... وقتی می‌خواهم تعریف کنم آبخوان‌داری چیست و چگونه با مهار سیلاب می‌توان به ذخیره آب زیرزمینی افزود، ذخیره‌ای که قبلا جزئی از منابع آب تجدیدپذیر محسوب نشده و حالا می‌تواند به داد مناطق خشک حاشیه کوهستانی که آب‌رفت‌های درشت دانه در کوهپایه‌ دارند برسد، یادم می‌آید که برای دستیابی یک گروه به افتخاری ملی و بین‌المللی، چه سختی‌هایی بر آنها تحمیل شده و  هنوز هم می‌شود.

کسب اطلاع از آبخوان

(۱) پنج تن آل ورزاو: محمد پاشالی، اردشیر عادلی، اسمعیل رهبر، ابراهیم بایرامی، آهنگ کوثر(۲) برای آنکه مفهوم آبخوان‌ را به شکلی عینی متوجه بشویم باید یک لیوان را از ماسه(ذرات زیر ۲ میلی‌متر) و شن (بزرگ‌تر از ۲ میلی‌متر) پر کرد و بعد آنقدر در این لیوان آب ریخت تا از آب اشباع شود. اگر فرضا لیوان شما ۲۵۰ میلی‌لیتر گنجایش داشته، پس از پر کردنش با ماسه و شن، هنوز چیزی بین ۲۵ تا ۴۵ درصدش از هوا پر بوده که آن فضاها اینک از آب پر شده است. این همان وضعیتی است که در بسیاری از مناطق زیر پای ما وجود دارد و فضای بین ذرات را یا هوا اشغال کرده یا آب.

(۳) امروز آن نهال‌های اکالیپتوس‌، درختان سترگی شده‌اند.

فرزند آبخوان دار باشی ممالک محروسه

https://zistonline.com/vdcjmiea.uqeoxzsffu.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما