یک فعال محیط زیست ساخت تونل انتقال آب سد لار را همچون انتقال آب دریای خزر از مصائبی دانست که در اثر حکمرانی شرکت های دولتی بر منبع آب ایران اتفاق می افتد و تهدیدی بر نابودی حوزه آبریز است.
به گزارش زیست آنلاین، پدرام آستانی، فعال محیطزیست؛ تحلیلگر پایداری سرزمین و توسعه پایدار در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است از ساخت تونل انتقال آب سد لار را غمنامهای دیگر همچون انتقال آب دریای مازندران، سد کسلیان، سد فینسک، سد زارمرود، سد گلورد و سد گلوگاه و سد هراز و سد لفور و سد چاشم و سد چرگت و چشمه روزیه برشمرد و گفت: اما کمتر از آن بیخبریم. گویا مصائبی که از قبل حکمرانی شرکتهای دولتی بر منابع آب ایران حادث میشود، پایانی ندارد. سد لار یکی دیگر ازایندست مصائب هست که مغفول مانده است.
در این یادداشت آمده است:
«غمنامهای دیگر همچون انتقال آب دریای مازندران، سد کسلیان، سد فینسک، سد زارمرود، سد گلورد و سد گلوگاه و سد هراز و سد لفور و سد چاشم و سد چرگت و چشمه روزیه وجود دارد و کمتر از آن بیخبریم. گویا مصائبی که از قبل حکمرانی شرکتهای دولتی بر منابع آب ایران حادث میشود، پایانی ندارد. سد لار و تونل در حال آغاز ساخت آن یکی دیگر ازایندست مصائب هست که مغفول مانده است.
ازنظر تاریخی منطقه لار تا لواسانات و شمیرانات جزئی از استان مازندران بوده و هنوز هم گویش غالب روستاهای این مناطق، مازندرانی هست. از سال ۱۳۲۶ این مناطق از مازندران جدا شده و جزئی از تهران شدند.
رود لار جزئی از حوضه آبخیز هراز است. رود لار اصلیترین سر منشأ رودخانه هراز است. از دهه پنجاه که مطالعات سد لار آغاز شد، هدف ساخت این سد تأمین آب دشت بزرگ هراز بوده که شامل شهرستانهای آمل، بابل، بابلسر، فریدونکنار و محمودآباد و تأمین آب شرب و صنعت تهران است.
از بدو آغاز کار آبگیری سد لار از سال ۶۰ تاکنون، مشکل نشت آب از اطراف مخزن سد پدیدار شد، بهنحویکه حدود ۲۲۰ میلیون مترمکعب آب، از چشمههای شکلگرفته در ده کیلومتری پاییندست سد خارج میشود و بهطور متوسط ۱۷۰ میلیون مترمکعب آب باقیمانده ذخیرهشده در مخزن، به سمت نیروگاه کلان و سد لتیان تهران ارسال میشود. سد لار ازنظر حجم نشتی آب در میان سدهای جهان رکورددار هست.
با افزایش رشد جمعیت تهران و ساخت شهرکهای اقماری اطراف آن، بهتدریج حقابههای دشت هراز از سد لار توسط وزارت نیرو حذف شد و باهدف جبران کمبود آب دشت هراز، وزارت نیرو تصمیم نادرست دیگری میگیرد و آن احداث سد هراز (منگل) بر روی رود هراز میباشد؛ که از سال ۸۹ ساخت آن آغازشده است.
اما مطالعات دیگری به نام مطالعات علاج بخشی سد لار از سال ۹۳ آغاز شد و نتیجه این مطالعات، اجرای چنین طرحی را توجیه میکند؛ ساخت سازه آبگیر در محل چشمههای پاییندست سد که آب از آن نشت میکند و احداث تونلی به مسافت بیستوهشت کیلومتر را برای جمعآوری ۱۶۰ میلیون مترمکعب آب و انتقال آن به سمت تهران.
در حقیقت از آغاز بهرهبرداری از سد لار تا آغاز بهرهبرداری این تونل، ۳۳۰ میلیون متر مکعب از کل آبدهی ۴۸۱ میلیون مترمکعب رود لار یا به عبارتی ۶۸ درصد آب این رودخانه به تهران منتقل خواهد شد. چیزی در حدود پنجاهدرصد آبدهی فعلی رودخانه هراز. البته باوجود ثابت ماندن رقم ۳۳۰ میلیون متر مکعب آب ارسالی به تهران به دلیل استراتژیک شدن بحث آب شرب، درصد برداشت آب برای تهران بیشتر از اینها خواهد شد. بهاینترتیب در آینده نزدیک مهمترین سر منشأ رود هراز و حقابههای دشت هراز از مردم و کشاورزان سلب میشود و این یک تهاجم آبی بیسروصدا هست که نه کشاورزان مازندران از آن خبردارند و نه مردم مازندران و در مقابل طرح انتقال آب از محل سد فینسک با حدود ۷.۵ میلیون مترمکعب، حجمی هست بسیار عظیم! البته هر دو این طرحها پیامدهای زیستمحیطی زیادی دارند.
بنابراین وجود سدی بنام سد هراز نیز بیمعنی میشود زیرا بخش اعظم آب ورودی آن دیگر وجود نخواهد داشت. ولی وزارت نیرو مانند طرحهایی که در خوزستان پیاده کرد ادعا میکند سد هراز باعث رونق کشاورزی و جبران کمبود آب است و همچنان به ساخت سد هراز باوجود اعلام رسمی قرار گرفتن درون گسل زلزلهخیز البرز شمالی ادامه میدهد و پس از آبگیری سد، بروز زلزله القایی در مخزن سد، نظیر اتفاقی که برای منجیل و رودبار افتاد، محتمل است. همچنین وجود محل دپوی زبالههای عظیم شهر آمل در کنار مخزن سد، معضل مهم دیگری هست که منجر به آلودگی شدید آب و تهدید سلامت مردم میشود. ادعای پیمانکار سد هراز در مورد جلوگیری از رسوب مواد سمی زبالهها بهوسیله پتوی رُسی مشابه همان ادعای کنترل کوه نمک با پتوی رُسی هست که دیدیم چگونه شوری آب رودخانه کارون را افزایش داد و چه بر سر مردم بومی و کشاورزان و روستاییان و شهرنشینان خوزستان آورد. این در حالی هست که کاهش بیسابقه آبدهی رودخانههای مازندران (کاهش حدود نیم برابر) در سال جاری، خسارات فوقالعادهی را به کشاورزان وارد کرده است بهنحویکه مجبورند برنجهای نارس و پوک را درو کنند.
اشتباه مدیریت سازهای منابع آب بهصورت سریالی تکرار شده و ضربههای کاری مرگآور بر پیکره تمدن ما و زیستبوم کشور ما که در اثر تغییرات زمینشناسی چندین میلیون ساله شکلگرفته است وارد میکند، اما چاره چیست؟
میتوان گفت سدهایی که در حوضههای آبخیز مازندران و گیلان و گلستان ساخته میشود، به دلایل متعدد و قاطع، نابخردانهترین پروژههای ساخته بشر خواهند بود. طرحهایی که مردم بومی نقشی در ساخت آن نداشته و تنها مدیران تکنوکرات و کارشناسانی در آن نقش دارند که قائل به توسعه بدون در نظر گرفتن مطالعات اجتماعی و محیطزیستی و اقتصادی و حقوقی هستند و از ابتداییترین مطالعات نیازسنجی و گزینهیابی تهی هستند و بر اساس هیچ دستور و نقشه و محاسبات آمایش سرزمینی طرحریزی نشدهاند و تمام توجیهات طرح نیز صرفاً توسط خود پیمانکار ارائه میشود. نه جای حضور جوامع بومی در آن هست و نه جای حضور شوراها.
این سدها در میان مناطقی احداث میشوند که یا پر از جنگل انبوه هست و خود بهترین ذخیرهگاه پایدار و سالم آب هستند و یا در میان کوههایی ساخته میشوند که خود مخروطی پایدار و دائم ذخیره آب هستند. رکود آب و تولید گازهای گلخانهای و تبخیر زیاد این سدها عدم توجیه اقتصادی و محیطزیستی آنها را نشان میدهد. در زمینهٔ مهار سیل و اطمینان به ذخیره آب در تابستان، این سدها ثابت کردند که قابلاعتماد نیستند و در کاهش سطح آب سفرههای زیرزمینی نقش اساسی دارند زیرا دشتها را از سیل محروم کرده و جلوی ورود مستمر و حفظ بیلان آب آبخوانها را میگیرند.
مرتب در مطالعات و نظرات کارشناسان این طرحها میخوانیم آبی که از رودخانهها به دریای مازندران میریزد به هدر میرود! ولی اگر یک پژوهشگر اکولوژی در میان آنها بود به آنها میگفت آبی که به ساحل دریا میریزد باعث موازنه و پایداری اکوسیستم مناطق شمالی، رشد و بالندگی اکوسیستم ساحلی و افزایش آبزیان و افزایش فیتوپلانگتونها و جلوگیری از پیشروی آب شور به روستاهای نزدیک ساحل و تشکیل ابر و بارندگی و… میگردد.
هر سدی که در مازندران ساخته میشود یک پروژه انتقال آب بین حوضه آبخیز از شهری به شهری دیگر یا بین حوضه آبریز، از این استان به استان همجوار برای آن توسط وزارت نیرو تعریف خواهد شد و توازن و رژیم رودخانهها را تغییر خواهد داد به قیمت نابودی جنگلها و حیاتوحش و کشاورزی و جوامع بومی مولد و تهدید امنیت غذایی و شکلگیری توسعه ناپایدار و متورم شدن بیشتر شهرهای بزرگ مصرفکننده و آلودگی آبها و هوا؛ و این یعنی بیعدالتی هم برای حوضه مبدأ میباشد و هم حوضه مقصد. بر اساس آمار شرکت آب و فاضلاب استان تهران، ۴۷ درصد از آب شرب تهران در مناطق یک تا سه تهران مصرف میشود؛ یعنی همان سرمایهداران تهرانی که تعطیلات به شمال هجوم میآورند، پس از بازگشت به منزل خود در تهران از همان آب حوضههای مازندران و حقابههای چند هزارساله کشاورزان، در استخرهای خود نیز بهرهمند هستند و در آینده نیز شهرکهای جدید اطراف تهران نیز از این آبها برخوردار خواهند شد چون از اهداف این تونل تأمین آب شهرهای جدید پردیس، بومهن، رودهن و طرحهای آینده مسکن مهر میباشد.
سد کسلیان قرار هست رود تلار را خشک کند و ۴۰ میلیون مترمکعب آب را با مصوبه هیئت دولت روحانی به سمنان منتقل کند. سد گلورد هماکنون نکارود را خشک کرده است و قرار هست ۳۰ میلیون متر مکعب را به شهرهای شرقی تا گرگان منتقل کند و سد گلوگاه باهدف نابودی کل نکارود و انتقال آب به سمنان و گرگان در بالادست سد گلورد در حال مطالعه هست و خط انتقال آب چشمه روزیه خطیرکوه ۱۲ میلیون مترمکعب را از سرشاخه تلار گرفت و سد چاشم نیز حدود ۶ ممیلیون مترمکعب از تلار را خواهد گرفت، پس برای ما هیچ فرقی نباید بین هیچکدام از این سدها و طرحهای انتقال آب وجود داشته باشد و باید مسئولان مسئولیتپذیر و نه بیتفاوت را از خطرات و عواقب این طرحها باخبر کنیم و مخالفت خود با این طرحها را بیان کنیم و موضع بگیریم. پیشگیری از احداث همه سدها و توقف روند ساخت آنها و پیشگیری از همه طرحهای انتقال آب از هر مبدأیی به هر مقصدی را باید جزئی از تعهد خود برای دفاع از حقوق عامه و حفاظت از تمدن تاریخساز طبرستان بدانیم و این میسّر نمیشود بهجز اینکه حکمرانی منابع آب را پس از سالها بیعدالتی و نقض حقوق شرعی مردم بومی دوباره از دولت باز پس بگیریم و به صاحبان اصلی و ذی نفعان واقعی آن یعنی کشاورزان و مردم بومی بازگردانیم.»